p1 ( سئول )

583 37 5
                                    

تو افکارش غرق بود که با فرود اومدن هواپیما
به خودش اومد بعد چند دقیقه همه از صندلی ها بلند شدن و چمدون هاشون رو از بالای هر صندلی برداشتن ..... بلند شدم و خواستم به مامانم کمک کنم که بی اهمیت چمدونو برداشت و درو بست و دستمو گرفت

#بیا بریم پسرم

دستشو محکم گرفتم و به سمت بیرون هواپیما راه افتادم صدای همه ی مردم اونجارو پر کرده بود

نگاهی به مردم کره که برای استقلال خانواده هاشون اومده بودن کردم

معلومه مردم اینجا خیلی مهربونه
از پله ها پایین اومدیم و چمدون رو از دست مامانم خارج کردم

+ من میارمش .... دست تو درد می‌کنه

لبخندی زد و تایید کرد و راه افتادیم سمت داخل فرودگاه

#تو برو واسه هر دوتامون از بوفه یه چیزی بگیر منم تا اون موقع به یه تاکسی زنگ میزنم

+ اهوم

چمدون رو کنار مامان گذاشتم و سمت بوفه فرودگاه حرکت کردم

تو این سال تونسته بودم زبان کره ای رو تا حدی حفظ کنم ولی هنوز جای پیشرفت داشت

+ ببخشید میشه به من دو تا شیر کاکائو و دوتا کیک بدید

.. چشم پسر جون

بعد چند دقیقه کیک ها و شیر کاکائو ها رو آورد گذاشت رو به روم

+ خیلی ممنونم ... چند میشه

..هشتصد وون

بعد دادن پول کیسه رو برداشتم و به طرف مامانم رفتم

+بیا مامان

#مرسی .... به تاکسی زنگ زدم گفت بعد ده دقیقه اونجام

+باشه

رفتیم و نشستیم تو صندلی های انتظار و شروع به خوردن کیک و شیر کردیم

رایحه های زیادی اینجا حس میشد و از همه بد تر وقتی بعضی هاتون باهم ترکیب میشد حالمو خراب میکرد
سرم داشت از اون همه رایحه میترکید

#امیدوارم فلیکس امسال بتونی دوستی چیزی پیدا کنی ....درست ۵سالع تموم تنها بودی و هیچ دوستی نداشتی

+خب اونارو ولش ... حالا قرار شد مدرسم کجا باشه

#میری مدرسه ی داییت ... چی بهتر از اونجا ... کسی هم نمیتونه بهت زور بگه اگه چیزی بهت گفتن به داییت میگی بهشون هشدار بده ...

+ مدرسه دختر پسر باهم ... چه راحت قبول کردی

#قبول کردم تا داییت ناراحت نشه

مامان از وقتی با بابا مشکل داشت میومد درداشو سر من خالی میکرد و بهم تذکر میداد با هیچ دختری دوست نشم و کلا از دخترا چیزای بدی می‌گفت که باعث شد من چهار سال از دخترا متنفر باشم تا الان بخاطر همین
من قبل دو ساله فهمیدم همجنسگرام و علاقم به پسراست تا به دخترا

^ 𝐌𝐲 𝐒𝐨𝐥𝐨𝐦𝐢𝐭 ^Where stories live. Discover now