p8( اشتباه نکن )

284 38 34
                                    

صبح بود با نوری که به چشمش میوفتاد از خواب بلند شد

ولی با دیدن هیونجین که هنوز خوابه تعجب کرد یعنی تا صبح تو بغل هیونجین خوابیده بود ؟؟  آب دهنشو قورت داد

شکم دردش خوب شده بود .... دوباره به هیون جین نگاه کرد  لباش پوفش بیشتر شده بود و موهاش روی صورتش افتاده بود

فلیکس لب خودشو گاز گرفت و به هیون جین نزدیک شد و دوباره به بغلش برگشت و سعی کرد دوباره بخوابه

^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^

با حس کمر درد و خشک شدن گردنش چشماشو آروم باز کرد اولش  همه جارو تار میدید خواست چشماشو بخارونه که نتونست دستاشو بلند کنه با دیدن فلیکس که محکم روی بغل و دستش رو بغل کرده بود و خوابیده بود لبخندی زد

آروم فلیکس رو روی تخت خوابوند و از اتاق بیرون زد سمت دستشویی رفت و دست و صورتشو شست

بیرون اومد و رفت سمت آشپزخونه با دیدن چند تا  کاهنده روی میز سرشو تکون داد باید یه صبحونه حاضر میکرد  و داروهای فلیکس رو میداد

_ فک کنم فلیکس ناراحت نشه که از یخچالش استفاده کنم

بعد یه ربع صبحونه رو حاضر کرد

دو بشقاب پنکیک و عسل و خامه و نوتلا و توت

سمت اتاق فلیکس رفت و به سمت فلیکس رفت و آروم سرشو چک کرد تا ببینه تب نداره با دیدن اینکه دماش کاملا معمولیه بوسه ی به لپش زد و آروم تکونش داد

_ فلیکس ... بیدار شو ....صبح شده ... بریم صبحونه بخوریم

فلیکس چرخی زد و بلند نشد

هیونجین لبخندی زد

_ هی فلیکس مامانت اومده خونه بلند شوووو

فلیکس با این حرف خود به خود تو خواب و بیداری بلند شد و با چشمای بسته به طرف هیونجین برگشت

+ مامانمم؟؟؟ واقعا ؟؟ بهش گفتی رفتم تو هیت ؟؟؟

_ صبح بخیر آقای لی ‌.. بلند شو دست و صورتت رو بشور بیا خودت ببین

از اتاق اومد بیرون و سمت کاناپه رفت و گوشیشو درآورد

و با دیدن یه عالمه پیام چشماش گرد شد

§خوبی هیون جین ؟؟ چیشد ؟؟ دیشب که فلیکس دردش بیشتر نشد ؟؟

∆هوی هیون .. دیشب که کاری نکردی ؟؟؟؟؟؟؟؟

£سلام هیونجین امروز رو نیاین مدرسه یزره استراحت کنید و مراقب فلیکس باش فردا دیگه هیتش کم میشه فردا بیاید

هیون جین  لبخندی زد و همشو جواب داد

و با دیدن اینکه فلیکس داره میاد گوشیشو خاموش کرد

+ هیونجین  دیشب چیشد ؟ من چطوری یهو از هوش رفتم و بچه ها چرا رفتن تو موندی اینجا

_ خب فلیکس ممکنه بعضی ها تو هیت اولشون یزره براشون بد بشه و از هوش برن یا حالشون بد بشه و پسرا رفتن تا تو استراحت کنی من خودم خواستم بمونم اینجا چون اگه منم میرفتم از درد شکمت اینجا میمردی

^ 𝐌𝐲 𝐒𝐨𝐥𝐨𝐦𝐢𝐭 ^Where stories live. Discover now