p5 ( بازی پادشاه )

273 28 15
                                    

وارد کلاس شد همه داشتن بهش نگاه میکردن و پچ پچ میکردن

همون طور که سرشو یزره بالا گرفته بود چان بهش کمک کرد  روی صندلیش بشینه

یخ رو روی بینیش فشار داد و سعی کرد دردشو نادیده بگیره

خوشبختانه فقط خونریزی داشت و هیچ اتفاقی به بینیش نیوفتاده بود

زنگ جغرافیا بود و هنوز استاد نیومده بود

و فلیکس هم الان بهتر شده بود  چشماشو  بسته بود  و داشت به آبرو ریزی  یه ساعت پیشش فکر میکرد
اصلا چرا از خیونجین عذرخواهی کرد ؟؟؟ خبببب معلومه مثل سگ ازش میترسید !! میترسید هیونجین اونو دعوا کنه که گروه به گند کشیدی ولی .... ولی هیونجین چیزی نگفت و  یزره هم نگران فلیکس بود .... پس چرا یونهو گفته بود که هیونجین واقعا خطرناکه و بی اعصاب

به  پسرا نگاه کرد

چانگبین  و  مین هو داشتن تغلب می‌نوشتن  چان هم داشت درسو مرور میکرد و هیون جین هم داشت آهنگ گوش میداد و به صندلیش تکیه داده بود

کسی حواسش به فلیکس نبود که داشت  به هیون جین نگاه میکرد  ..... یعنی موهاش نرمه ؟؟؟ لپاش چی ؟؟ دوست داشت با هیونجین بیشتر آشنا شه .... یجورایی ازش خوشش نیومد ولی همم ازش میترسید که سر به پا کنه

با برگشتن هیونجین به سمتش پلک زد و از فکرش اومد بیرون

_ چرا زل زدی .... چیزی میخوای بگی؟

+نه فقط میخواستم تشکر کنم ..که .. حواست بهم بود .... قول میدم دیگه حواسمو جمع کنم .. و گند نزنم به امتیازامون

_ انقد جدی نگیر خب بازیه .... همه اشتباه میکنن ... و اینکه اونجا مشکل تو نبود ... تو واقعا خوب بازی میکنی

+ ممنون ... تو هم خیلی خوب بلدی

هیونجین لبخندی زد و اینبار مشغول بازی با گوشیش شد 

یکی از بچه ها از بیرون اومد و پرت شد تو کلاس

..... بچه ها بچه هااااا ........ معلم جغرافیا امروززززز نمیادددددددد

با این حرفش همه  یه جیغ بلند کشیدن .... همه داشت همدیگه رو بغل میکردن و اشک شوق میریختن

∆ خدا به منو چانگبین نگاه کرد رحم کرد

&اخیشششش

§فرقی نداره انگار قراره اون یکی جلسه بگیره

یهو دیدم بچه ها  تمام نیمکتاشون رو  به دیوار هل دادن 

+ چی شده ... چرا دارن اینجوری میکنن

& وقت بازیه

و همه با کمک هم میز بزرگ گوشه یکلاس رو آوردن و وسط کلاس گذاشتن

خیلیاشون دورش جمع شدن

+ چه بازی دارن میکنن ؟؟

∆بیا بریم میفهمی

^ 𝐌𝐲 𝐒𝐨𝐥𝐨𝐦𝐢𝐭 ^Where stories live. Discover now