p7(بیا بغلم)

247 30 25
                                    

چشماشو باز کرد توی اتاقش بود چشماش تار میدید با واضح شدن چشماش  دید روی تختش دراز کشیده و چانو مینهو و چانگبین بالای سرش وایسادن

با حس درد بدی توی شکم و پاهاش ناله ای کرد
+ آییییییی ..... بچه ها ... من چمه ... چرا یهو اینطوری شدم

چان لبشو گاز گرفت و به چانگبین و مینهو نگاه کرد

چانگبین سرشو به جهت مخالف تکون داد ولی مینهو از  این وضعیت ناراضی بود

فلش بک به دو ساعت پیش
° با افتادن فلیکس روی زمین چان زود بلند شد و دویید پیشش وهیونجین  تند دویید سمتش

_چرا یهو اینطوری شد

§زود باش بلندش کنیم ببریمش اتاقش
هیونجین بازوی فلیکس رو گرفت که فلیکس دست دیگشو  که توی دستای چان بود رو کشید و محکم گردن هیونجین رو گرفت و سمت بینیش کشید و عمیق با چشمای بسته بود میکشید و اشک از چشماش بیرون میومد
مینهو با فهمیدم اینکه چرا یهو اینطوری شد
چشماد گشاد شد و به هیون جین نگاه کرد

∆هیونجین ..... تو جفت فلیکسی ؟؟؟

هیونجین خودش همین الان فهمیده بود ولی نمیتونست باورش کنه و وقتی مینهو اون حرفو زد چشماشو بست و عرق سردی از پیشونیش اومد پایین

فلیکسو براید استایل بلند کرد و برد سمت تختش  و اونو گذاشت روی تخت و خواست ازش جدا بشه که فلیکس موهاش و لباسشو چنگ زد و نزدیکش کرد به خودش

هیونجین میدونست  حرکات فلیکس دست خودش نیست و اینا کار گرگشه که بی قراره جفتشه

هیون جین اشک توی چشماش جمع شد آروم دستای فلیکسو از لباسش و موهاش جدا کرد
و آروم اشکاشو پاک کرد و موهای فلیکس رو نوازش کرد

_ببخشید فلیکس ... من نمیتونم جفتت باشم

از روی تخت بلند شد و بدون اهمیت دادن به پسرا که جلوی در داشتن با قلب شکسته و نگران به اون دو تا نگاه میکردن
هیون جین همشونو پس زد و یهو برگشت و جدی محکم گفت : اگه بهش بگید من جفتشم خودمو میکشم ... فهمیدید؟؟؟؟
و از اون خونه بیرون رفت و  مین هو هم دنبالش راه افتاد

∆هیونجین میخوای حرف بزنیم ؟؟؟

هیونجین  روی زمین  صندلی حیاط خونه نشست و به یه جای نامعلوم خیره شد
مین هو آروم قدم برداشت و رفت پیشش و کنارش نشست

_یه مشکلی هست مینهو

مینهو تا صدای بغض آلود هیونجین رو شنید قلبش درد گرفت

∆هیون ... ما مهمون مثل خودت گیج شدیم .... ولی اگه با رفتار های  فلیکس که الان دیدیمعلوم شد جفتته یعنی اون دروغ گفته

_چطور تونست هق با احساساتم بازی کنه

∆ما هممون میدونیم که تقصیر تو نبود که رفت  حتی بقیه اگه این جریانو یه جور دیگه ببینن ..... ولی هیون من فک کردم تو فراموشش کردی

^ 𝐌𝐲 𝐒𝐨𝐥𝐨𝐦𝐢𝐭 ^Where stories live. Discover now