𝗟𝗜𝗙𝗘 𝗪𝗜𝗧𝗛𝗢𝗨𝗧 𝗠𝗘

No_Part 3

جونگکوک با حس تکون خوردنش از خواب بیدار شد
سرش بلند کرد سرشو چرخون شب
شده بود دوباره کابوس دیده بود

"پسرم... جونگکوک خوبی.. خیلی عرق کردی"

جونگکوک سرشو تکون داد و به خودش نگاه کرد
غرق عرق شده بود

"مامان خوبم"

"حتما خوبی پسرم"

"اره مامان فقط کابوس بود... تو برو من الان میام"

مامانش تردید بود سرشو تکون داد و به جونگ گفت
زود بیاد پاین واسه غذا
جونگکوک به بیرون رفتن مامانش نگاه کرد
نشست روی تختش سرشو با دستاش گرفت
هر شب کابوس میدید اما هیچی از کابوسش واضع نبودبه جز قبرستونش و صدای گریه
پاشد رفت لباساشو عوض کرد و رفت پایین
پدر و ماردش سرمیز بودن

جونگکوک تعظیم کرد و سلامی به پدرش داد
و روی صندلیش نشست و مشغول خوردن شد

"خب جونگکوک اولین روزت چطور خوب بود"

جونگکوک غذای توی دهنش قورت داد و سرشو بلند کرد
توی جاش تکون خورد و به صندلی تکیه داد

"اره پدر مثل هرسال"

پدرش سرشو تکون داد
دوباره مشغول خوردن شد
جونگکوک بعد چند دقیقه ای پاشد تعظیم کرد و به اتاقش رفت ساعت ۱۰:٠۳دقیقه رو نشون میداد

زود بود اما میخواست بخوابه
اما ترس کابوس ولش نمیکرد
کم کم چشماش بسته شد و به خواب رفت

....

جونگکوک روی تختش نشست به دور و برش نگاه کرد
انگار امروز هوا بارانی بود پاشد لباس هاشو پوشید
رفت طبقه پایین رفت سر میز
صبحانه بخوره همه چیز آماده بود

اما پدر و مادرش کجان عجیب بود ولی
جونگکوک که زود بیدار شده بود
احتمالا پدرش جلسه داشته و ماردشم رفته پیش رفیقاش حدقل اینا به فکرش میرسید
صبحانه که خورد رفت بیرون از خونه همه
جا رو مه گرفته بود باماشین بره احتمال میداد
تصادف کنه پس چترشو برداشتو رفت

توی راه به همه اطرافش نگاه کرد چرا کسی
نبود هیچ کس نمی دید اهمیت زیادی
نداد و دوباره به قدم زدن ادامه داد یهو
بارون شدت گرفت،
جونگکوک نمیدونس چرا داره میدوه
کی گریه کرده اینجا کجاست که اومده
شبیه قبرستون بود اینجا چیکار میکنه این..
.... این... قبر کیه

......

یهو توی جاش پرید تند تند نفس میزد هوا هنوز تاریک بود به ساعت نگاه کرد۶:٠۹نشون میداد
باورش نمیشد همش خواب بود اما این بار یکم واضع تر بود
اما اون قبر کی بود چرا اسمشو نمیدید
چرا داشت گریه میکرد

دستشو رو صورتش گذاشت الان چرا
صورتش خیسه
پاشد رفت حموم خودشو تو آینه دید چشماش قرمز
به رنگ خون شده بود
یکم آب به صورتش پاشید و کف حموم نشست