جیسو •
تازه از دانشگاه برگشته بودیم امروز اتفاق خاصی نیفتاد تو اتاقم بودم و درس میخوندم که گوشیم زنگ خورد شماره ناشناس بود
_بله بفرمایید
شخص ناشناس: سلام جیسو
_نشناختم شما؟
شخص ناشناس: منم میون یعنی اینقد زود یادت رفتم
میون یکی از دوستام بود و بعد از اینکه رفت آمریکا دگه خبری ازش نداشتم چند سالی میگذره
_وای میون ببخشید نشناختم
میون: اشکالی نداره عزیزم میدونم حق داری خیلی وقته که گذشته من دگه کاری نداشتم آدرس خونتو میخواستم من از آمریکا برگشتم ولی جایی ندارم بمونم میشه بیام خونت من اینجا رو بلد نیستم که هتل برم
_آره حتما بیا راستی سئولی یا بوسان
میون: من بوسان اومدم
_من بوسان نیستم سئول خونه لیسا ام
میون: با لیسا زنده گی میکنی؟
_آره من و جنی و رزی و لیسا باهم زنده گی میکنیم
میون: واو چه خوب پس میتونی آدرس یه هتل تو بوسان رو بهم بدی
_باشه برات اس ام اس میکنم ببخشید دگه من سئولم
میون: اشکال نداره عزیزم من فردا راه میفتم میام سئول و چند روزی پیشت میمونم تا یه خونه بگیرم اگه اشکالی نداره
_با لیسا صحبت کنم بهت خبر میدم
میون: اوکی بای
_بایاینو دگه کجای دلم بزارم چجوری به لیسا بگم اونم چند روز میاد لیسا خودش اعصاب نداره
رفتم پیش بچه ها رو مبل کناز رزی نشستم داشتن فیلم میدیدن با یادآوری اینکه چجوری موضوع میون رو به لیسا بگم یه آه کشیدم اخه لیسا اصلا دوست نداره کسی خونه اش بیاد البته ما فرق میکنیم به گفته خودش ما صاحب خونه ایم این جا خونه ماهم هست با تمام فامیل هاش هم قطع رابطه کرده خلاصه از شلوغی متنفره
رزی: چرا پکری؟
_میون باهام تماس گرفت
رزی با گیجی: میون؟
_آره یادت نیس میون رو
رزی: خودت میدونی وقتی گرسنه باشم اصلا مغزم کار نمیکنه
جنی: تو هیچ وقت مغزت کار نمیکنه چون مغز نداری
رزی: نه که خودت خیلی داری
جنی: معلومه دگه بعد رو به من گفت: همون دختر نچسپه که همش آویزون ما بود و میخواست بیاد اکیپمون
_آره همون
رزی با قیافه درهم: اون دگه چی میگفت (درسته همهمون از میون خوشمون نمیاد ولی لیسا و رزی دگه بدجوری ازش متنفرن چون خیلی لوس و آویزون هی عشوه خرکی میاد لونده )
تمام مکالمه مونو بهشون گفتم
جنی: لیلی عمرا قبول کنه خودت میدونی چقد از این میون بدش میاد (ما هرکدومون برا همدیگه یه اسم خاص داریم که بعضی موقع ها استفاده میکنیم البته منظورم از این اسم خوباست نه اسم های حیوون ها که اونا رو هم بعضی اوقات میگیم مثلا جنی به لیسا لیلی میگه به رزی چه چه و به من سویا میگه رزی به جنی جن میگه به لیسا لالی و به من هم جیسی میگه من هم خیلی از این اسم بدم میاد لیسا به من چیچو میگه به رزی رزان به جنی هم نینی میگه من لیسا رو لالیس،جنی رو جنیا و رزی رو رز میگم من که خیلی اسماشونو دوست دارم خودشون هم دوست داره البته غلط میکنن دوست نداشته باشن )
_خوب تو میگی چیکار کنم خودش خودشو دعوت کرد منم روم نشد بگم نه
رزی: همین کارات دیوونمون کرده
_ای بابا بسه دیگه یه فکری کنین چیکار کنم جنیا تو بگو بهش
جنی: من نمیتونم میزنه شل و پلم میکنه یا پامو میشکونه یا دستمو میمونم رو دستتون
_خب اگه من بگم که منم همینطوری میکنه منم میفتم رو دستتون
هردومون همزمان به رزی نگاه کردیم
رزی: هان چیه چرا به من نگاه میکنین من که نمیگم اونوقت منم میفتم رو دستتون به قول خودتون من سنگینم هستم بازم شما خوبین خودتون بگید
_رز لطفا
رزی: نچ من نمیگم به من که زنگ نزده به تو زنگ زده
_اوووف خدا بخیر کنه امشب نکشتمون
رزی: غصه نخور تورو میکشه نه مارو بعد یه لبخند زد که سی و دوتا دندون هاش معلوم شد
_این دگه بجای دلداری دادنته احمق
رزی: تو همینجوری فک کن بعد یه چشمک زد
YOU ARE READING
~Valley of happiness~
Fantasyاسم فیک: دره خوشبختی( valley of happiness) ژانر: عاشقانه، دانشگاهی این فیک در مورد دو اکیپ هست که سر یه اتفاقی باهم تو لج میفتن و بدتر از همه تو یه دانشگاهن همش حرص همو درمیارن هر بلایی سر همدیگه میارن اما کی میدونه که این دعوا ها آغاز خوشبختیه یا...