•جیسو•
میون: اینا چرا نمیان اوووف
لیسا با پوزخند: حتما نمیخواستن بیان دگه
میون: تو چرا اینقد با اونا مشکل داری میبینی دوستای هوپی چقد خوشکلن و جذاب یکیشونو تور کن و از این سینگلی در بیا 😉
لیسا: چند بار بگم من از این پسره جونگکوک بدم میاد چرا نمیدونی
میون: من کجا اسم جونگکوکو آوردم
لیسا: چی یعنی آخه ای بابا خوب منظورت دگه همونه
میون: من گفتم دوستای هوپی مشخص نکردم نه دخترا یه نگاه معنادار به ما انداخت بعد به سمت لیسا برگشت و گفت کلک نکنه خبریه هوم؟
لیسا: واا مگه چه خبری باشه دهنتو ببند
میون: اگه نبندم
لیسا: دندوناتو خورد میکنم
رزی با عصبانیت: اهه بسه دگه یه لحظه ساکت شین وگرنه کاری میکنم که سه روز بلنگین
باورم نمیشد همه مون تعجب کرده بودیم تا بحال این روی جدی رزی رو ندیده بودیم
جنی دستشو دور کمر رزی انداخت و گفت: رز حالت خوبه؟
رزی دست جنی رو پس زد و گفت: آره حالم خوبه چرا بد باشه ولی همه مون متوجه بغض گلوش شدیم
میون با لبخند گفت: سنجاب کوچولومون عاشق شده
یعنی میون هم فهمید
_با لبخند گفتم: عاشق بود
لیسا با پوزخند گفت: عشق که کلمه مزخرفی
جنی: عشق کجاش مزخرفه
لیسا: همه جاش اصلا عشق وجود نداره
جنی: یه روز میرسه که به چشمهات همینجوری زل میزنم و میگم دیدی عشق وجود داشت
لیسا: منم یه روز همینجوری به چشمهات زل میزنم و میگم دیدی عشقی وجود نداره همش یه مسخره بازیه
جنی: میبینیم حرف کی میشه
لیسا: امیدوارم با این افکار غلطت آسیب نبینی• جنی •
_وای باورم نمیشه رزی عاشق شدی
رزی: خفه شین من عاشق نشدم
میون: از چشات معلومه بگو ببینم کیه؟
رزی: گفتم که من...
جیسو: رزی اونا دوستاتن حق دارن بدونن
_ چیی تو میدونی یعنی فقط ما نمیدونیم رزی تو چطور تونستی بین ما فرق بزاری مگه ما چیکاریت کرده بودیم
رزی: من...
_ نه رزی دگه بسه چرا اینکارو کردی میدونی اضافی بودن چقد بده میدونی چه احساسی داره؟
رزی: من نمیدونستم چجوری بهتون بگم این عشق ممنوعه است جیسو اتفاقی وقتی با خودم داشتم حرف میزدم فهمید میخواستم بهتون بگم ولی فعلا آماده گی شو نداشتم
_ولی تو بازم یکی از قانون هارو زیر پا گذاشتی باید تنبیه شی
رزی: جنی بنظرت ما الان تو وضعیتی استیم که به فکر تنبیه باشیم چرا اینقد احمقی و همه چیزو به شوخی میگیری
لیسا: بسه کافیه تو هم به وقتش تنبیه میشی حالا میشه بگی اون شخص کیه؟
رزی: خب امم
میون با هیجان گفت : جیمینه نه؟
رزی با چشمهای گرد گفت: چی تو از کجا فهیمیدی؟
میون: من خودم عاشقم و از چشمهات میدونم عاشقی
_حالا بیخیال این حرفا چجوری به جیمین میگی؟
که یهو چشمم به لیسا و جیسو افتاد که با چشمهای گرد به اون طرف نگاه میکردن«هیچکی حواسش نبود ولی شش جفت چشم با ناباوری از اول صحبتاشون داشتن بهشون نگاه میکردن ولی کسی از قلب جیمین خبر نداشت که چقد با بیقراری خودشو به قفس سینه اش میکوبید خوشحال بود که حسش یه طرفه نیست آره اون عاشق اون سنجاب کیوت شده بود اون شبیه باربی بود زیبا بود مثل خورشید پر نور بود»
• رزی •
جیمین: رزی
باورم نمیشه جیمین بود منو صدا کرد حالا چیکار اوه آره از تکنیک لیسا استفاده میکنم خودمو به بیخیالی میزنم خدا کنه حرفامو نشنیده باشه
_اوه آقای پارک اومدین هنوز وقت بود دو ساعت بعد میومدین
جیمین: حالا من شدم آقای پارک؟
_چی منظورتون چیه؟
جیمین: چرا اینقد مغروری چرا بهم از علاقت نگفتی لعنتی من دوستت دارم
چی اون منو دوست داره فکر میکرد من مغرورم اوه خدای من
_من مغرور نیستم من من از خورد شدن و ترد شدن میترسم دگه طاقت نداشتم تحقیر شم با گریه گفتم تو چی تو چرا نگفتی ها؟
جیمین: امشب میخواستم بهت بگم ولی تو چی تو اصلا قصد داشتی بهم بگی
_من...
سرمو پایین انداختم چون واقعا نمیدونستم چی بگم
سرمو بلند کردم که با دو چشم خیس از اشک مواجه شدم آره اون چشم ها همون چشم هایی بود که من عاشقش شدم
جیمین: رزی من دوستت دارم
وقتی میفهمی عشقت کسی که عاشقشی دوستت داره و جمله دوستت دارم و از دهنش بشنوی اگه بگم بهترین حس دنیا نیست دروغ گفتم آره بهترین حس دنیاست انگار رو ابرایی
_منم دوستت دارم• جین •
خیلی خوشحالم که جیمین به عشقش رسید رزی دختر خوبیه
جونگکوک: هیونگ یه ساعته که نیشت بازه بابا جمع کن خودتو اینقدر هم خودتو زود از دست نده اول راهی سر شونه هات سوار میشه
چشمم به جیمین افتاد راست میگفت یه ساعت میشه خونه برگشتیم ولی ایشون اصلا تو باغ نیست
_ولش کن اون اصلا این جاها نیست
تهیونگ: حتما تو فکر اینه چجوری بچه بسازه
جیهوپ با لگد به جیمین زد و گفت: جمع کن خودتو ببین دارن در موردت چی میگن تو اصلا توجهی نمیکنی
جیمین با گیجی گفت: نشنیدم چی میگفتین
نامجون: برو برو تو بخواب اصلا حالت خوب نیست
جیمین: باشه هیونگ آره اصلا حالم خوب نیست
تهیونگ: کجات درد میکنه
جیمین: قلبم و بعد هم دستشو رو قلبش گذاشت
_گمشو بچه تا دیروز خودتو تمیز نمیتونستی اومده واسه من ادای عاشقا رو در میاره
جیمین با خنده گفت: آخه عاشقم دگه چیکار کنم خودت که از حال قلبم بهتر میدونی مگه نه 😉
_منظورت چیه؟
جیمین: چرا بهش نمیگی پیرمرد (یاد کدوم دراما افتادین) دگه کم کم سنت میگذره جیسو گناه داره بیچاره اینهمه منتظرت بمونه ها
_چی منظورت از منتظر موندن چیه؟
جیمین: هوراا دیدی دیدی عاشق جیسویی
_من نگفتم کی گفته من عاشق جیسو ام عاا
جیمین: همین حالا
جونگکوک: راست میگه هیونگ برو دگه بهش بگو من میدونم دوستت داره
_واقعا دوستم داره خودش گفت؟
جونگکوک:نگفته ولی از نگاهش فهمیده میشه بی میل نیست
_واقعا
جونگکوک: آره هیونگ واقعااین فیک جدیدمه تازه شروع کردم خوشحال میشم یه سری بهش بزنید 🥰😘
بابت تاخیر هم معذرت میخوام از این به بعد شنبه ها دوشنبه ها و چهارشنبه ها آپ میکنم
YOU ARE READING
~Valley of happiness~
Fantasyاسم فیک: دره خوشبختی( valley of happiness) ژانر: عاشقانه، دانشگاهی این فیک در مورد دو اکیپ هست که سر یه اتفاقی باهم تو لج میفتن و بدتر از همه تو یه دانشگاهن همش حرص همو درمیارن هر بلایی سر همدیگه میارن اما کی میدونه که این دعوا ها آغاز خوشبختیه یا...