- TEN

264 42 3
                                    

«دلتنگی سروصدا نیست که با دور شدن ازش بتونی نجات پیدا کنی... شبیه دندون‌درده. انگار حتی اگه ازش فرار کنی و خونه رو پشت سر بذاری، باز هم پیدات می‌کنه و خرخره‌ات رو می‌چسبه.»

***

دفتر جونگین غرق سکوت بود و جز صدای قدم‌های جونگین و سونگمینی که قصد داشتن از اون طبقه خارج بشن، صدای مزاحمی شنیده نمی‌شد. درواقع دلیلش این بود که جونگین به وسعت یه عمر درگیری ذهنی داشت و هیچ چیزی نمی‌تونست چهره‌ی یوجین و نگاه خشکش رو از سرش بیرون کنه.

این‌طور نبود که آری به هیچ عنوان از عمارت خارج نشده و هیچ ایده‌ای درمورد دنیای بیرون نداشته باشه. فقط تا جایی که به یاد داشت، همیشه یا خانواده‌اش همراهش بودن و یا جیسونگ به قدری سرگرمش می‌کرد که فرصتی برای دقت کردن به بقیه‌ی آدم‌ها یا حتی خیابون‌ها نداشت.

سونگمین هم سکوت پیشه کرده بود و به این فکر می‌کرد که تسلیم شده؛ دیگه نمی‌تونه خودش رو بی‌طرف نشون بده و به هرحال محکومه که خودش رو بالا بکشه تا غرق نشه. روزی که خانواده‌اش با حضور جونگین توی زندگیش مخالفت کردن، سونگمین با یک‌دندگی پای عشق و احساساتش به آلفا موند و لجبازی رو در پیش گرفت. حالا شاید یکم... فقط یکم به مادر و پدرش برای نگران بودنشون حق می‌داد. هرچند هنوز هم دلش نمی‌خواست پدرش رو ببخشه.

دست جونگین به سمت دستگیره‌ی طلایی رنگ دفتر که پر از ریزه‌کاری بود، دراز شد ولی قبل از اینکه در رو باز کنه، انگشت‌های سونگمین روی ساعدش نشستن و باعث توقفش شدن. با نگاهی سوالی به امگای دوست‌داشتنیش خیره شد که پسر قدمی به جلو برداشت و یقه‌ی آلفا رو مرتب کرد.

با نگاهی جدی به لب‌های سونگمین که حین تمرکزش به هم فشرده می‌شدن، خیره شد و ناخودآگاه ته دلش به این فکر کرد که چقدر دلش می‌خواد امنیت اون خانواده رو با تموم وجودش تامین کنه. یقه‌اش که بعد از کلافگی‌هاش شلخته شده بود، توسط انگشت‌های سونگمین مرتب شد و پسر امگا سرش رو با لبخند بالا برد ولی لب‌هاش بی‌مقدمه اسیر لب‌های جونگین شدن.

یه خاطر اون بوسه‌ی ناگهانی، تنش ذره‌ای عقب رفت که دست جونگین به سرعت حین بوسیدن لب‌های پسر جلو اومد و با فرو بردن انگشت‌های کشیده‌اش توی گودی کمر سونگمین، تنش رو به خودش نزدیک کرد تا از عقب رفتنش جلوگیری کنه.

پسر امگا درواقع هرلحظه دلتنگ آلفاش بود و اون بوسه رو با کل وجودش می‌خواست ولی انتظارش رو نداشت پس یقه‌ی مرتب شده‌ی جونگین رو بین انگشت‌هاش فشرد و بعد از چند ثانیه مکث، توی بوسه همراهیش کرد.

سونگمین برخلاف ظاهر و شخصیتش که گاهاً حساس به نظر می‌رسید، توی بوسیدن حرفه‌ای بود. می‌دونست باید کدوم نقطه از لب‌های آلفاش رو ببوسه تا پسر بزرگ‌تر نتونه از لب‌هاش دست بکشه. بلد بود چه زمانی باید به نرمی مک بزنه و کی دندون‌هاش رو توی گوشت لب جونگین فرو کنه که عطش خواستنش دچار نوسان بشه.

Our Wet DreamWhere stories live. Discover now