✏️part 15

149 36 173
                                    

"ادامه پارت ۱۱"

اتاق خواب خونه ی دکتر...

اثری از خودش نیست و رایان به تاج فلزی تخت فرفوژه اش بسته شده. چند بار دستش رو میچرخونه و باعث میشه تا دور مچ اش ساییده بشه.

تمام بدنش در حال سوختنه و عرق کرده. مُسَکن؟ نیاز به چیزی برای اروم کردن دردش داره. از اخرین باری که از سرویس بهداشتی بیمارستان استفاده کرده ساعت ها میگذره و حساب کتاب شب و روز از دستش در رفته.

تمام زورش رو برای باز کردن دست هاش بکار میبره و با اینکه محال به نظر میرسه اما موفق میشه تا بازشون کنه.

به طرف در ورودی حرکت میکنه اما قفله... پنجره ها حفاظ دارن و تقریبا هیچ راهی برای خروج وجود نداره.

وقتش رو برای غمگساری در مورد قفل در به هدر نمیده و به دنبال قرص، اتاق ها رو زیر رو میکنه.

به قدری درد داره که نمیفهمه خونه رو به چه وضعی انداخته.

سر انجام معدن دارو ها رو در کشوی کوچک نزدیک یخچال پیدا و محتویاتش رو روی زمین خالی میکنه. این بیشترین زمانیه که تا به حال پاک بوده!

دست هاش میلرزه...

اون عوضی قاتل، حتی یک عدد سیگار درون خونه اش جا ساز نداره!

چند قرص از انواع ارامبخش بر میداره و با مقدار کمی اب پایین میفرسته. از نظر خودش یه آشغال به درد نخور به تمام معناست...

هیچ اسم یا نشونی از متجاوز وجود نداره و رایان داخل ۴ دیواری منحصر به دکتر حبس شده.

حتی نمیتونه دوستی رو به خاطر بیاره که باهاش تماس بگیره و کمک بگیره. شاید هم به خاطر میاره و ...

اگر قرار بود بمیره، پس شرایط فعلی چرا باید آزارش بده؟ این هم نوعی از مرگه!

روی پارکت سرد اشپزخونه دراز میکشه و به سقف زل میزنه. روح و تنش هم زمان درد داره.

تمام بدنش لجن بسته شده و باید دوش بگیره اما به قدری ناتوان شده که فکر حمام هم اذیت کننده است‌. شاید باید منتظر بمونه تا مسکن ها تاثیر بزارن.

به اتاق جنگ زده ی پشت سرش نگاه میکنه.یعنی دکتر از این فاجعه اعصبانی میشه؟

اهی میکشه و به زور روی پاهاش وایمیسته تا اثار جرم به جا مونده رو تمیز کنه.

یعنی باید بر گرده به تخت و خودش رو ببنده؟!

شاید اگر ارامبخش ها تاثیر بزارن بتونه حواسش رو جمع کنه و از اون در لعنتی رد بشه.

سعی میکنه با گردوندن چشم هاش دنبال قاب عکس خانوادگی یا چیزی مشابهش بگرده تا سرنخی بدست بیاره اما هیچ... به نظر میاد متجاوز تنها زندگی میکنه و علاقه ای به پذیرایی از مهمان نداره.

✨️Elodie✨️ ||Donde viven las historias. Descúbrelo ahora