چو سایه میدود جان در پی تو!
# مولانا🍃
✨️✨️✨️
Elodie
ادامه پارت ۱۴
دست هام رو دور گردن مامانی میندازم و چند بار صورتش رو میبوسم: دخترم خسته شد.اجزای سالاد شیرازی اش رو از هم تفکیک میکنه و در حالی که مشغوله، ساق دستم رو میبوسه.
ساشا روی صندلی ناهار خوری، کنار مامانی نشسته و با یک لبخند ژکوند البوم خانوادگی ما رو ورق میزنه. خیلی وقته که یکی از عکس های بچگی ام رو از البوم بیرون کشیده و منتظر تا سوژه ی بعدی اش رو پیدا کنه.
کمی بعد البوم رو خیلی ناگهانی به طرفم بر میگردونه: این تویی؟
موجود کوچولوی داخل عکس کمتر ۱ سال سن داره و در غم انگیز ترین حالت ممکن به دوربین خیره شده. اهسته میخندم و مامانی به جای من جواب میده: آره. فداش بشم.
آلبوم در هوا معلق میمونه تا عکس رو با ظاهر فعلی ام مطابقت بده: {دورت بگردم اخه توله سگ! چقدر چشمات قشنگن...}
مامانی یک تکه خیار تو دهن ساشا فرو میکنه: اون که بقلش کرده منم... ببین... چه جیگری بودم!
ساشا عکس قدیمی رو از تمام زوایا مورد بررسی قرار میده و با دهن پُر میخنده: هنوزم هستی. حالا اهورا چرا اینقدر ناراحت بود؟
مامانی شونه بالا میندازه: چمیدونم... شاید عوضش نکردیم!
چشم هام رو در میارم که معترض میشه: پس اون همه مُلَینی که بهت میدادیم کجا میرفت مامان جان؟
ساشا با خیار خفه شده و عکس رو از البوم بیرون میکشه: من این دو تا رو میخوام.
بله... رضایت من هم که چندان مهم نیست!
چشم هام رو تو کاسه میچرخونم و بشقاب های مهمان رو روی میز ناهار خوری میچینم. از فرصت استفاده میکنه و به محض اینکه چشم مامانی رو دور میبینه از پشت بهم نزدیک میشه تا سرش رو به گوشم بچسبونه: بیا کارت دارم.انگار جریان برق ۲۲۰ بهم وصل شده و از جا میپرم. وقتی به طرفش بر می گردم هیچ حسی داخل صورتش نیست و برای لحظه ای به شک میوفتم که این اتفاق واقعا افتاده یا توهم زدم!
در اتاق رو پشت سرمون میبنده، من رو به طرف تخت هل میده و باعث میشه تعادلم رو از دست بدم.
در ادامه عکس ها رو به صفحه مانیتور لپ تاپ تکیه میده و سر وقت کمد هاش میره تا لباس های تن نزده اش رو روی صندلی چرخ دار میز کامپیوتر پرت کنه: ببین کدومش بیشتر بهم میاد.
کاش این وسواس رو برای یادگیری اموزش هاش خرج کنه که هنوزم نمیتونه یک پر رو از زمین فاصله بده!
چند بار پلک میزنم: چه فرقی داره یه چیز بپوش دیگه!
یکی از تیشرت هارو تو صورتم پرت میکنه و جلوی دیدم گرفته میشه: اولین باره دارم مامان بابات رو میبینم!

ESTÁS LEYENDO
✨️Elodie✨️ ||
Romance|در حال آپ| اِلودی، نیمهخدایی که به خاطر ماموریت زمینی به شکل انسان متولد میشود، سالها طول میکشد تا همکارش را پیدا کند. زیرا او در جسم اشتباهی به دنیا آمده است و برای جبران این اشتباه، آنها باید به دنبال بدنی فاقد روح بگردند... ❌️توضیحات تکمیلی...