05

223 28 10
                                    

....

اتفاقی تاکید میکنم خیلی اتفاقی صداشون رو شنید

" وایی عجیب نقشه ای پسر حرف نداره "

" صدرصد "

"ولی تو که دنبال سکسی چرا نمیری بار ؟"

" فوضولی نکن که به جای اینکه اونایی که میان اردو رو بگام تورو بگاما "

" باش..باش چرا عصبی میشی ؟ حالا چجوری مدیرو راضی کردی اردو بزاره ؟"

"  بازم میگم فوضولی نکن "

تهیونگ اونا رو از صداشون نمیشناخت پس زودتر از اینکه اونا بیان بیرون از اتاقک سرویس رفت بیرون

نزدیک بچه ها که پشت یکی از میزای سلف نشسته بودن نشست و  گفت

" منم میام "

یونگی زیر لب گفت
" رف دسشویی فکراشو کرد بعد اومد جواب مثبت داد ... دسشویی جای باحالیه ها یادم باشه به جیمین که اعتراف کردم بعد بفرستمش دسشویی اونموقع نظر منفیش مثبت میشه.. چیی باحال"

تهیونگ یه  چشم غره از اون ترسناکاش رفت براش که یونگی بیخال بهش نگاه کرد

خب اون یونگیه چه فکردی کردین ؟

تهیونگ تو ذهنش با خودش گفت
"" من که نمیشناسمت ولی تو بیا کو من و بگا ببین چیکارت کنم "

تهیونگ یه اوف زیر لب گفت

خیلی وقت بود دلش دردسر میخاست

......................

جیمین نارنگی رو پوست کند و چپوند تو دهن جونگ کوک
" کوکو دیگه تولوخودااا"

جونگ کوک کلافه تقریبا بیستمین نارنگی رو قورت داد و گفت
" جیمین مگه من دوست پسرتم که اینجوری بخای خرم کنی ؟"

جیمین ناامید نشست سرجاش و گفت
" نه خو اگه دوست پسرم بود که با یه روش دیگه خرش میکردم ولیی تووییی توو توی سنگدل که دلت به حالم نمیسوزهه.. ببین بیا بریم ۳ هفته از دست بابام خلاص شم بعد هرچی تو بگی "

جونگ کوک با کلافگی بیشتر ادامه داد
" جیمین یجور میگی ۳ هفته خلاص شم از دست بابام انگار نه انگار ۲ هفتس اینجایی "

جیمین چشاشو ریز کرد
" داری منت میزارییییی؟ ناراحتی؟ ناراحتی برم؟...."

حرفاش که تازه داشت شلوغ میکرد ناتموم موند چون گوشیش زنگ خورد و این صدا زنگ مخصوص باباش بود
جواب داد

" بله ؟"

" یوقت نیایی خونه دلمون واست تنگ شده "

" باب..."

" پاشو بیا کارخونه ... گذاشتم بری روانشناسی بخونی بجا مدیریت و بازرگانی ولی قرار نشد هیچی از کارخونه ندونی ناسلامتی تو وارث اینایی ...پاشو اماده شو راننده میفرستم برات خونه جئونی دیگه؟"

" اره "

گوشی قطع شد فورا دوید سمت اتاق و لباسش که یه هودی جوجه بود و با یه لباس ابرو مندانه به قول باباش عوض کرد و همون لحظه صدای زنگ در اومد

فورا دوید و از اتاق زد بیرون

درحالی که کفشاشو میپوشید خطاب به جونگ کوک که تواشپزخونه بود گفت

" من رفتم "

بعد فورا درو بست و محترمانه اومد پایین و سوار ماشین شد

...........

𝒘𝒉𝒐 𝒊𝒔 𝒕𝒉𝒂𝒕  𝒃𝒐𝒚 ?? [تهکوک / یونمین]Where stories live. Discover now