7.wate

40 5 18
                                    

마음을 향한 걸음마
가까워지는 듯싶을 때
놓쳐버려 all night long.

Wate, dino.
~~~

Charles leclerc.

با لباس‌های مسابقه که حالا به خاطر مراسم اهدای جوایز، از شامپاین خیس بود؛ در طول پیت‌لین قدم می‌زد.

-پیر رو ندیدی؟

-چند دقیقه پیش با استبن به سمت پدوک می‌رفتن.

از مسئول پیت‌لین تشکر کرد و مسیرش رو به سمت گاراژ فراری پیش گرفت. با دیدن هم‌تیمیش، بلند پرسید.

-کارلوس از کانتینرها خبر داری؟

-شنیدم دو ساعت دیگه می‌رسن.

ماشین‌ها باید به پیست بعدی می‌رفتن و این، فقط با کانتینرها انجام‌‌پذیر بود. از کارلوس دور شد تا به مکانیک‌ها و مهندس‌ها درباره‌ی وضعیت ماشین توضیح بده. همیشه اطلاعاتی درباره‌ی موتور وجود داشت که نباید از طریق رادیو به مهندس‌ها اعلام می‌شد.

گرندپری‌ بعدی، مسابقه‌ی خونگی چارلز بود. امیدوار بود که بتونه به آرزوی چندساله‌ش برسه و اولین برد رو در خونه با خانواده‌ش جشن بگیره.

-آقای لکلرک برادرتون بیرون از پدوک منتظر هستن.

مدیر برنامه‌ی تیم، با دیدن چارلز که در گاراژ مشغول صحبت‌کردن با مکانیک‌ها بود؛ خبر داد. سری تکون داد و بعد، با فرصت‌گرفتن از تیم از گاراژ خارج شد.

-آرتور لکلرک!

با دیدن برادر کوچکترش که با لئو سرگرم بود؛ صداش کرد.

-چارلز!

آرتور با عجله به سمت برادرش رفت و اون رو در آغوش کشید. لئو اما با کارت عضویتی که به اسم خودش نوشته شده بود؛ مشغول بود و بازی می‌کرد.

-تبریک میگم، پودیوم گرفتی.

-مرسی پسر.

هر دو مونگاسک، از دیدار هم خوشحال بودن و با تعریف‌کردن از روزشون، این حقیقت رو به همدیگه یادآوری می‌کردن.

-تمام مسابقه رو با اولیور و تیم آکادمی دیدیم. کارت خیلی خوب بود.

-ولی کافی نبود.

چارلز از تعریف‌های آرتور لذت می‌برد ولی می‌دونست به اندازه‌ای که باید، عالی نبود. قصد داشت به بهترین شکل در گرندپری موناکو شرکت کنه و به طلسم چند ساله پایان ببخشه.

-اما به نظر من وضعیت ماشین خیلی بهتره و میشه به پیست موناکو امید داشت.

آرتور سعی می‌کرد حمایت خودش رو به چارلز نشون بده و به بُرد برادرش در پیست خونگی اطمینان داشت.

-موافقم.

-حالا کی می‌خوای برگردی خونه؟ مسابقه همین هفته‌ست.

𖣐3316حيث تعيش القصص. اكتشف الآن