~ من باز هم متوجه نمیشم کدوم دسته رو میخواین آقای جوان. دسته ی A یا B؟ مدل کتابهایی که دنبالش میگردین داخل دو دسته مجزا طبقه بندی میشه.
دختر با لحن مودبانه ای گفت و جونگین چنگی به موهای آشفته شده ش زد. اگه بکهیون نیم ساعت زودتر میرسید مجبور نبود حالا با صرفا چند تا اسم آشنا دنبال همچین کتاب های مهمی بگرده.
- من نمیدونم... دوستم گفت بیام دنبال رنگ شناسی پیشرفته و هنر اشکال انتزاعی و تاریخ هنر معاصر. چیزی درباره دسته و این چیزا بهم نگفته بود!
~ دوستتون نگفتن این کتاب ها رو برای چه کاری میخوان؟
- آمادگی آزمون دکتری. میخوایم هر دو آماده بشیم و اون با پرس و جو از اساتیدمون گفت که بهتره از این کتابا به عنوان منبع استفاده کنیم. اگه موضوعی درباره دسته ها بود بهم میگفت..
دختر سری تکون داد و با برگشت سمت قفسه کمی تعلل کرد. روی نوک پاهاش بلند شد و دسته سنگین و افقی شکلی از چند کتاب نسبتا قطور چیده شده کنار هم رو بیرون اورد و روی پیشخوان گذاشت.
~ برای آزمون های رسمی مثل دکتری معمولا از دسته B استفاده میکنن چون کتاب های مکملش شامل منابع بیشتر و اطلاعات پایه و حیاتیه. کتاب های مکمل دسته A بیشتر حول اطلاعات عمومی و ریزتر درباره موضوعات اصلیه و برای ارائه ها و تحقیق برداشته میشه.. فکر کنم شما این یکی رو بیشتر بخواین.
با لبخند مهربونی گفت و نگاه جونگین فقط روی دسته قطور کتابهای چیده شده کنار هم رفت. حدود یازده کتاب واضحا پرمحتوا که داخل نگهدارنده بزرگی چیده شده و با پلاستیک شفاف و با کیفیتی کاور شده بودن. چطوری میخواست این رو تا خونه ببره؟
- پیک یا همچین چیزی دارین؟ من با خودم ماشین نیاوردم...
~ متاسفم ولی هنوز نه. پیک قبلی سه روزه که استعفا داده، اگه کسی رو میشناسین خوشحال میشم معرفی کنین.
دختر با همون لبخند تتو شده روی صورتش گفت و جونگین با نگاه درمونده دیگه ای به کتاب های رو به روش لعنتی به شانسش فرستاد. اگه درخواست مینسوک برای رسوندنش به دانشکده و بعد کتابخونه مرکزی رو قبول میکرد، الان مشکلی نداشت.
- خیلی خب، ممنونم.
جونگین لبخند زد و کارتش رو سمت دختر گرفت. دختر با تعظیم کوتاهی، کارت اعتباری رو از بین انگشت های کشیده جونگین بیرون اورد و مشغول ثبت اطلاعات شد.
گوشیش رو از جیبش بیرون کشید و تصمیم گرفت تا خونه تاکسی بگیره. فکر میکرد صرفا سه یا چهارتا کتاب معمولیه که توی کوله ش جا بشه و حالا یه کوله بی استفاده هم روی شونه هاش بود. نمی تونست پیاده برگرده و همچین هیولایی رو تمام مدت با خودش اینطرف و اون طرف بکشه.
CZYTASZ
Razlyubit ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉᵈ
Fanfiction"بیرون افتاده از عشق" کیم جونگین دانشجوی ارشد گرافیک عاشق زندگیشه و دوست پسر خشکش اوه سهون، مثل ماه توی آسمون علایقش میدرخشه. با وجود اینکه به واسطه شغل هون اطلاعات زیادی از طوری که دوست پسرش روزش رو میگذرونه نداره ولی از همه چیز راضی و خوشحاله ؛ ا...