part 1

409 52 6
                                    

Jimin :
آه فاک این صدای زنگ اعصاب خورد کن از کدوم گوری میاد اول صبحی بدون اینکه زحمتی به خودم بدم و سعی کنم حداقل یکی از چشمامو باز کنم دستم رو بردم سمت پاتختی چسبیده به تختم تا حداقل سعی کنم با تکون دادن دستم اون گوشی صاب مرده رو پیدا کنم که از شانس گندم دستم گیر کرد به چراغ خواب و با صدای بدی شکست طوری که کامل خوابم پرید و نشستم رو تخت و به دسته گله اوله صبحیم نگام کردم عالیه اصلا بهتر از این نمیشه یهو دره اتاق باز شد و مین هو بیچاره ( پیشخدمت خونه ) با ترس و اضطراب وارد اتاق شد به طوری که عرق از سر و گردنش پایین میریخت و کاملا معلوم بود که با شنیدن صدای چراغ خواب نفهمیده چجوری و فقط تا اینجا دوییده
مین هو : آه آه ارباب اتفاقی افتاده صدای شک... وایی خدا ارباب مراقب باشین پاتونو زمین نزارید من زود این خورده شیشه هارو جمع میکنم صبحانه آمادست میتونید برید پایین و میل کنید
جیمین : باشه ممنون مین هو شرمنده اوله صبحی کار دستت میدم
مین هو : نه ارباب این چه حرفیه
برای تشکر سری تکون دادم و با کلی اکراه از روی تخت بلند شدم و سلانه سلانه رفتم به طرف حموم درحالی که توی آینه به خودم نگاه میکردم دونه دونه ی لباس هام رو از تنم میکندم و به خودم قربون صدقه میرفتم که چقدر بدنه جذابی دارم و واقعنم جذاب بود به عنوان یه امگا چهره ی خیلی جذابی داشتم موهای بورم که از پدره روسیه ایم به ارث رسیده بود و از اون ورم چشم های آبیم که به مادره کره ایم کشیده بود ، لب های حجیم و جذابم و چشم های خمارم همه و همه باعث شده بودن چهره ی خیلی جذاب و به یاد ماندنی ای به وجود بیاد به طوری که توی ۳ سال متوالی به عنوان جذاب ترین امگای کشور رتبه ی اول رو گرفتم و البته بماند که بدنه جذاب و سکسیم هر آلفایی رو رام خودش میکرد با اینکه همیشه درحال ورزش و رفتن به باشگاه بودم ولی به خاطر هورمون های امگا بودنم هیچ وقت نتونستم برای خودم عضله ای درست کنم و این تنها حسرتم بود . به نسبت بقیه ی امگاهای مرد سینه های درشت تر و باسن خیلی حجیم تری داشتم و البته که همین موجب توجه خیلی از آلفا ها میشه ولی کیه که از توجه اضافه بدش بیاد ولی همین جذابیتم حسادت های زیادی رو برانگیخته حتی توی شغل خودم ولی خب کیه که پشیزی اهمیت بده :)
یه دوشه سریع ۱۰ دقیقه گرفتم و اومدم بیرون حوله ی تن پوشم که طبق معمول جلوی در آویزون بود رو برداشتم و تنم کردم طبق عادتم دستمو توی موهام کردم یکم موهامو تکون دادم و از حموم اومدم بیرون که دیدم مین هو کارشو تموم کرده و یک لیوان آبمیوه برام روی پاتختی گذاشته درحالی که داشتم کمره حولم رو سفتتر میکردم لیوان رو برداشتم و سر کشیدم واقعا یه لیوان آبمیوه اوله صبحی حاله آدمو جا میاره ، آه دوباره گوشیم زنگ میزنه ولی بدون اینکه ذره ای اهمیت بدم یا حتی یه نگاهی به مخاطب بکنم از اتاقم رفتم بیرون درحالی که آروم آروم داشتم از پله ها میرفتم پایین و خیلی ریلکس آبمیوه میخورم صدای افتضاحه در رو شنیدم که یکی مثل گوریل بهش میکوبید با صورتی شوکه منتظر بودم مین هو زودتر درو باز کنه تا ببینم اون بینزاکتی که اوله صبحی اینجوری در میزنه کیه مین هو بدو بدو رفت سمت در و همین که درو باز کرد در با قدرتی جانانه به طوره کامل باز شد و جیهوپ ( منیجرم ) درحالی که داد و فریاد میکرد با صورتی عصبانی اومد داخل عالی شد همینو کم داشتم همین که منو بالای پله ها دید مخاطب قرارم داد
جیهوپ : جیمینه فاکی از صبح ۱۰۰ دفعه بهت زنگ زدم کدوم گوری بودی که اون گوشیه لعنتیتو نمیتونستی برداری ؟!
جیمین : فقط گوشیم کنارم نبودم حالا چیشده سره صبحی داد و هوار راه میندازی یه گوشیتو جواب ندادم دیگه آدم که نکشتم
جیهوپ : اوسکول یه نگاه به ساعت بکن و به من بگو که چنده هان ؟!
یه نگاه به ساعت دیواری توی هال انداختم که ساعت ۹ و نیم رو نشون میداد با بیخیالی صورتمو برگردوندم سمت جیهوپ و گفتم
جیمین : خب ۹ و نیمه دیگه چیه ؟!
جیهوپ همینطور دست به کمر نگاهم میکرد
جیهوپ : اهیانا تو قرار نبود ساعت ۱۰ و نیم توی شرکت جدید قرار داد ببندی ؟!
صورتم ذره ذره داشتم آثار بیخیالیمو از دست میداد و هی به سمت شوکه شدن میرفتم فاک به طوره کامل یادم رفته بود که امضای قرار داد امروزه فااااااک نگاهمو از روی جیهوپ برداشتم و بدو بدو حمله کردم سمت اتاقم تا حاضر شم .
سریع وارد کلوزت روم شدم و واقعا وقت فکر کردن به استایلم رو نداشتم پس همون استایلی که اکثرا میزنمو برداشتم یه بلوز سفید و یه شلوار جینه سیاه و کیف و کفشه سیاهه ست

سعی کردم خیلی سریع حولمو در بیارم و لباسارو تنم کنم ولی همون هم وقت خیلی زیادی ازم گرفت بعد از تموم شدن رفتم جلوی آینده وقته میکاپه چندانی نداشتم پس فقط به زدن یه ضد آفتاب و لب تر کن رضایت دادم و واسه پایانه کار یه گردنبند انداختم و تمام عالیه یه ...

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

سعی کردم خیلی سریع حولمو در بیارم و لباسارو تنم کنم ولی همون هم وقت خیلی زیادی ازم گرفت بعد از تموم شدن رفتم جلوی آینده وقته میکاپه چندانی نداشتم پس فقط به زدن یه ضد آفتاب و لب تر کن رضایت دادم و واسه پایانه کار یه گردنبند انداختم و تمام عالیه یه نگاه به ساعته گوشیم کردم که دیدم فاک کلا ۱۰ دقیقه مونده به ساعت ۱۰ و من تازه تموم شدم خیلی زود کیفمو برداشتم و بدو بدو از اتاق خارج شدم و از پله ها رفتم پایین طوری که کم مونده بود سر بخورم و با کله برم توی زمین ولی خدارو شکر همچین آبروریزی ای جلوی جیهوپ اتفاق نیفتاد با صدای بلند طوری که به گوشه جیهوپ برسه گفتم
جیمین : جیهوپ زودباش من حاضرم بدو بریم
جیهوپم با هوفی راه افتاد سمت در مین هو هم که دیده بود عجله دارم برام تستی درست کرد و داد دستم تا توی راه بخورم ازش تشکر کردم و پشت سره جیهوپ از خونه خارج شدم

☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
خب 974 تا کلمه فک کنم واسه شروع بد نیست امیدوارم خوشتون بیاد

beautiful devilWhere stories live. Discover now