Jungkook:
جونکوک : دکتر حالش چطوره ؟!
دکتر : مشکلی خاصی نیست
جونکوک : پس چرا بیهوش شده امگاها که بعد از مارک شدن بیهوش نمیشن
دکتر : درسته امگاها با مارک یه آلفای معمولی بیهوش نمیشن ولی باید اینو یادآوری کنم که مارک آلفاهای سلطنتی خیلی قویتره و در نتیجه قدرته بیشتری رو از امگا میگیره و در رابطه با امگای شما ایشون نه تنها ۱ دونه بلکه ۳ تا مارک آلفای سلطنتی قبول کردن و به خاطر نیرویی که ازشون گرفته شده بیهوش شدن ولی مشکلی نیست به زودی احتمالا به هوش میان
یونگی : اگر مشکلی نیست چرا رایحش از زمانی که اومدیم اینقدر تغییر کرده و بیشتر شده
دکتر : ایشون رو پس از مارک شدن آوردید خونتون جایی که مقدار خیلی زیادی فرمونتون توش پخش شده طبیعتا بدنشون به اون مقدار فرمون آلفاهاش واکنش نشون میده انگار که امگاتون نیاز شدیدی به حضورتون کنارش داره طوری که حتی به خاطرش کم کم داره وارد هیت میشه
با شنیدن کلمه 《 هیت 》 سره هر ۳ نفرمون سوت کشید واقعا انتظارشو نداشتیم اینقدر سریع اتفاقات پشت سره هم رخ بده اونم توی روزه اوله آشناییمون این از همه بدتره همگی برای تشکر از دکتر سری تکون دادیم و تهیونگ اون رو به بیرون خونه راهنمایی کرد . رفتم و روی تخت و نزدیک به جیمین نشستم کمی صورتشو ورانداز کردم واقعا زیبایی خاصی داشت شبیه به خدایان یونانی میتونست هر کسی رو مجذوب خودش بکنه دوباره از اینکه همچین امگایی الان برای منه وجودم سرشار از حس غرور شد با دستم موهاشو از روی صورتش کنار زدم که فرمون هاش بیشتر از گذشته پخش شدن و منو مدهوشه خودشون کردن نفس عمیقی کشیدم تا مقدار بیشتری از اون فرمون هاش رو وارد ریه هام کنم آروم آروم صورتمو به گردنش نزدیک کردم جایی که مارکم روش خودنمایی میکرد نزدیکتر شدم تا جایی که میتونستم غده ی رایحشو روی مارکم حس کنم بوسه ای روی مارکم گذاشتم که همون لحظه محکم توسط یونگی به عقب کشیده شدم
Yongi :
بعد از رفتن دکتر سردرد افتضاحی سراغم اومد که دلیلشم کاملا مشخص بود امگام که همون روزه اول مارکش کرده بودم و الان فرمون هاش هی داشتن شدیدتر و جذابتر میشدن اونقدری که منم داشتم تحت تاثیر فرمون هاش رات میشدم و این افتضاح بود و حالا بدتر از همه اینکه امگام امگای برادرامم هست این از همه افتضاح تره هنوز نمیتونم اینو قبول کنم که باید امگامو باهاشون شریک بشم یا اینکه اصلا توی هیت چجوری قرار بود ۳ نفره با امگام باشیم فاک اصلا از این عالیتر نمیشه . دیدم که جونکوک رفته رفته داره هی به جیمین نزدیکتر میشه سعی کردم آروم باشم و خودمو کنترل کنم به هر حال اونم آلفاش بود و مارکش کرده بود و تقریبا هم توی کنترل خودم عالی بودم تا اینکه جونکوک گردنه جیمینو بوسید این دیگه از کنترل من خارجی بود بدون اینکه حتی بدونم چیکار میکنم فقط میخواستم جونکوکو از امگام دور کنم اون ماله من بود پس بدون هیچ فکری دستمو گذاشتم روی شونشو محکم کشیدمش عقب که سرشو برگردوند و با تعجب نگام کرد و رفته رفته چهرش عصبی تر شد انگار که حس کرده بود میخوام اونو از جیمین دور کنم با صدایی دورگه که مخلوطی از عصبانیت گرگش هم بود برگشت سمتم و گفت
جونکوک : هیونگ دقیقا چیکار داری میکنی ؟!
سعی کردم زود یه بهونه ای درست کنم
یونگی : ه.....هیچی فقط جیمین الان توی هیته با تحریک کردن مارکش کاری میکنی زودتر بره توی هیت
انگار که قانع شده باشه سری تکون داد و صورتشو ازم برگردوند و دوباره به جیمین نگاه کرد
جونکوک : باشه هیونگ کاری نمیکنم میتونی دستتو برداری
دستمو آروم از روی شونش برداشتم و گفتم
یونگی : جونکوک بیا بریم بزار یکم استراحت کنه شاید اگه کمتر بهش فرمون برسه نره توی هیت
جونکوک : باشه هیونگ اومدم نگران نباش
بعد از روی تخت بلند شد و همراه من از اتاق اومد بیرون
ŞİMDİ OKUDUĞUN
beautiful devil
Kurt Adam☆beautiful devil ☆خلاصه داستان : جیمین امگای موفق و پولداری که به عنوان آیدل در سطح جهانی شناخته شدست برای امضای قرارداد جدید به شرکت Min میره ولی چه اتفاقی میفته اگر که برادران مین جفتاش باشن اونم نه یکی نه دوتا بلکه سه تا حالا چی میشه ؟! برادرا جی...