6| هانلائه میرو

8 2 0
                                    

بعد از اینکه آن پسر مو طلایی شوخ علف هرز، کاروکو، آرام گرفت  برایش همه چیز را توضیح دادم.

"گوش کن، قرار شد به عنوان یکی از بیماران من توی بیمارستان بستری بشی. اسن بهترین راه برای فرار بود. پس وانمود کن بیماری. مطمئنم از پسش بر میای."

سر تکان داد.

"خوبه. به یکی از پرستار های قابل اعتماد هم تمام ماجرا رو گفتم."

-چ...چیکار کردی؟! تمام ماجرای دادگاه رو گفتی؟!

-نه. چون خودش اون موقع توی دادگاه بوده و شیفته‌ی سخنرانیت شده.

-که اینطور...

-فردا می‌بینیمش. با قطار فردا صبح حرکت می کنه.

-اسمش چیه؟

- خانم کیووا صداش کن.

-خب اسم کوچیکش رو هم بگو خسیس!

-"مانورانا کیووا."

Silent ScreamsWhere stories live. Discover now