دوم| مزرعه ذرت

143 19 313
                                    

بخش دوم

[مزرعه ذرت]

کلبه متیو فاقد برق‌کشی، شیشه‌ای برای پنجره‌ها، دسترسی راحت به آب و وسایلی برای آشپزی بود اما هیچکدوم از این‌ها تا وقتی که از پنجره‌های بدون شیشه در نیمه شب تابستان، باد خنکی به داخل می‌وزید؛ لویی و جود رو آزرده نمی‌کرد.

لویی پشت‌ میز تحریر چوبی کوچکی که به دیوار چسبیده بود نشسته و جود صندلیش رو مقابل لویی قرار داده بود تا درحال مطالعه کتاب بتونه از نور شمعی که لویی روی میز روشن کرده بود، استفاده کنه.

جود که شیفته ادبیات روسیه بود، بواسطه لویی همیشه می‌تونست به جدید‌ترین ترجمه کتاب‌ها دسترسی پیدا کنه.

لویی به جلد کتاب برادران کارامازوف در دست جود نگاه کرد و خودکارش رو بین دندون‌هاش گرفت.

درحال گسترده نویسی‌ای از اتفاقاتی که در دفترچه‌ش یادداشت می‌کرد، برای روزنامه بود.

«اخیرا متوجه شدم حین مطالعه و یا نوشتن، چشم‌هات رو خیلی جمع می‌کنی.»

جود کتابش رو ورق زد و عینکش رو روی میز گذاشت.

«فکر کنم چشم‌هام ضعیف شدن.»

لویی به آرامی زمزمه کرد و زیر نوشته‌هاش خط بزرگی کشید.

«وقتی برگشتیم باید چشم‌هات معاینه بشن.»

«آره...نباید دیگه پشت گوش بندازم.»

لویی همچنان به برگه‌های مقابلش دقت می‌کرد. از اینکه ساعت‌ها می‌نوشت و بعد از خوندن نوشته‌ها به شکل خشنی دست به نقد اون‌ها می‌زد متنفر بود.

«به خودت سخت نگیر. هرچی بیشتر بررسی کنی، بیشتر از خودت ایرادهایی می‌گیری که وجود خارجی هم ندارن.»

جود کتابش رو بست و به مژه‌های لویی که روی گونه‌های برجسته‌ش زیر نور شمع سایه انداخته بودن نگاه کرد.

«ازم انتظار نداشته باش خودم رو نقد نکنم. اگه خودم ایرادهایی که دارم رو اصلاح نکنم، کسی دیگه با زیر سوال بردنم اینکار رو می‌کنه.»

لویی با خستگی به گردنش کش و قوس داد و جود به سمت تخت رفت‌.«فکر کنم برای امشب کافیه، نیاز داری کمی استراحت کنی.»

جود با خستگی روی تخت دراز کشید و لویی می‌دونست اون مرد در چند ثانیه می‌تونه به خواب عمیقی فرو بره.

اومدن به روستا و معاشرت با مردمی که عموما به دنبال صحبت از سیاست نبودن، فراری آرامش‌بخش برای هردوی اون‌ها بود.

لویی گاهی به مقدار زیادی با میل رفتن و گم شدن مقابله می‌کرد. روزهایی با تموم وجود خواستار این بود که جایی فرار کنه و پنهان بشه که کسی اسمش رو‌ ندونه یا هیچ بنی بشری اونجا نباشه.

The Red Hills [L.S]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora