chapter06

46 8 11
                                    

taehyung pov:

دقیق درک‌ نمیکردم دارم چه چیزی رو میبینم.

فقط به جونگکوکی که گریه میکرد نگاه میکردم و سعی داشتم دلیل گریه کردناشو با نگاه کردن بهش بفهمم.

بلاخره از گیج و منگی خواب بیرون اومدم و شونه هاشو گرفتم توی دستهام.

_هی...جونگکوک چی‌شده؟ اوکیی؟

+بیا...هق پیش من...بخواب هق

چشماش پر از اشک‌ بودنو و با دستاش به لباس منو گرفته بود و اونو چنگ میزد

_برا چی؟ حالت خوب نیست؟ خواب بد دیدی؟

با جمله آخرم گریه هاش حتی بیشترم شدن.

+خوابم...هق نمی- هق بره

ساعت حداقل دو و نیم شب بود و هر دوتامون باید فردا بیدار میشدیم. با وضعیتی که میبینم بعید میدونم فردا بتونیم به کلاسامون برسیم. خب... ببینید من الان سه تا راهکار دارم که هرسه تاش یه جورایی به نفع خودشو خودمم هستن

یک، الان جونگکوکو بغل میکنم و میریم باهم روی تخت میخوابیم

دو، الان فرمونامو آزاد میکنم و آرومش میکنم که در نهایت یه عالمه از فرمونهای من روش میمونن و بعدش میریم باهم روی تخت میخوابیم.

سه،‌ با هم بریم روی تخت بخوابیم و فرمونامو آزاد کنم تا آروم شه، گونه هاشو ببوسم و باهاش درمورد چیز های مختلف حرف بزنم تا سرش گرم بشه و کم کم حالش خوب شه و بخوابه و بعدشم به بنگچان زنگ بزنم و درباره این ازش بپرسم. که در نهایت هم حال اون خوب میشه هم من میتونم یه عالمه ببوسمش و ازش بوس بگیرم هم یه عالمه از فرمون های لیمویی من روش میمونن.

من خودم با گزینه سوم راحت ترم (کمرش خشک شده روی کاناپه/ هنوز بوسی که جونگکوک روی گونه بنگچان گذاشت جلوی چشماشه/ دلش میخواد به همه بفهمونه جونگکوک مال خودشه)

پس با دستام صورتشو قاب کردم و با انگشتای شصتم که نزدیک چشماش بودن اشکای روی صورتش رو پاک کردم .

خب اتاق یکم بزرگه و فاصله کاناپه تا تخت یه چیزی حدوده ده متره ( ببینید ده متررررر ، بعد این تازه فاصله کاناپه تا تختشه یعنی اتاق هنوز ادامه داره)

پس از زیر زانوهای جونگکوک گرفتمو براید استایل بلندش کردم و توی این فاصله سر جونگکوک توی گردنم بودو رایحه لیمو رو آروم اروم نفس میکشید

گذاشتمش روی تخت و پتو رو کشیدم روش و خودمم روی تخت دراز کشیدم‌.

اخیشششش، بلاخره تخت قشنگ و گرم و نرم خودم...
هیچوقت حتی فکرش رو هم نمیکردم دلم برای یه چیز چوبی که روش یدونه تشک هست تنگ بشه. فقط بدیش این بود که وقتی میرفتی روش تا یه جای راحت برای خوابیدن روش پیدا کنی کامل توی تخت فرو میرفتی. و کونت پاره میشد تا بتونی از روش بلند شی .

My little boss:ریـیس‌کوچـولوی‌من≤Where stories live. Discover now