جونگکوک درحالی که آخرین کتاب هاش رو توی کمد میذاشت، با تقه هایی که روی در نشستن لبخندی زد و دستی به لباس هاش کشید. بعد از اینکه در رو باز کرد جیمین رو دید که تکیش رو از دیوار گرفت و وارد اتاق شد.
"هی! چطوری؟"
پرسید و بغلش کرد. اون چند روز بخاطر امتحانات نمیتونستن همدیگر رو زیاد ببینن و تصمیم داشتن برای آخر هفته کمی وقت باهم بگذرونن. جونگکوک لبخندی زد و شونه هاش رو بالا انداخت.
"خوبم... چخبر؟"
"هیچی..."
جیمین گفت و خودش رو روی تخت انداخت، جونگکوک بعد از اینکه کمی به جزوه هایی روی زمین ریخته شده بود سر و سامونی داد، لبه تخت نشست و گوشیش رو از توی جیبش بیرون کشید.
"چیزی پیدا کردی؟"
جیمین پرسید و چونش روی شونه پسر گذاشت جونگکوک گوشیش رو سمتش گرفت.
"من اینارو پیدا کردم، ببین از کدومش بیشتر خوشت میاد همونو ببینیم..."
گفت و زمانی که بلند شد، کش و قوسی به تنش داد و با برداشتن لباس های راحتیش رفت توی حمام تا عوضشون کنه. جیمین به تاج تخت تکیه زد و مشغول بالا و پایین کردن فیلم های مختلف شد، زمانی که میخواست خلاصه ای از یکیشون رو بخونه، با نوتیفی که بالای گوشی جونگکوک دید اخم محوی روی پیشونیش نشست و تکونی خورد.
تونستی چیزی از جیمین پیدا کنی؟
با ناباوری به پیامی که از طرف پدر جونگکوک به دستش رسیده بود خیره شد. قلبش با شدت به سینش میکوبید و سردرگمی و بهت هر لحظه بیشتر جای خودش رو به حس خوبی که چند لحظه قبل داشت میداد. نفس لرزونی کشید و از روی تخت پایین اومد... جونگکوک قرار بود چه چیزی ازش پیدا کنه؟! هجوم افکار مختلف باعث شد نفس لرزونش توی سینش حبس شه و زمانی که پسر از حمام بیرون اومد و جیمین رو دید، لبخندی زد و سمتش رفت.
"چیشد؟ چیزی پیدا کردی؟..."
پرسید و کنارش ایستاد. دست جیمین میلرزید و به نقطه نامعلومی روی زمین خیره شد.
"جیمینا... خوبی؟"
با نگرانی پرسید و زمانیکه دستش رو روی بازوش گذاشت، جیمین پسش زد و عقب رفت.
"جونگکوک... این چیه؟"
پسر با دیدن پیام پدرش شوکه گوشی رو از جیمین قاپید و روی تخت انداختتش. پسر با دیدن این واکنش لبخند تلخی زد و دستی به موهاش کشید. تمام امید و احساساتش داشتن ذره ذره نابود میشدن و قلبش بدجوری توی سینش مچاله شد... جونگکوک دستپاچه پلک هاش رو روی هم فشرد و دستی به صورتش کشید.
"اون منظورش چیه؟ تو... این همه مدت دنبال چی بودی؟"
پرسید و بازوش رو گرفت. جونگکوک بهش نگاه نمیکرد، رفتارش مثل آدم های خطاکار بود. حتی تلاش نمیکرد که بخواد بهش خیره شه و از خودش دفاع کنه... و تقریبا آخرین امید جیمین داشت از بین میرفت.
ВЫ ЧИТАЕТЕ
💫𝙄𝙣𝙩𝙚𝙧𝙨𝙩𝙚𝙡𝙡𝙖𝙧 Kookmin/Jikook
Любовные романыInterstellar کامل شده✔️ 𝘫𝘫𝘬 𝘱𝘫𝘮 ' 𝘫𝘩𝘴 𝘬𝘵𝘺 ⛔️ 𝙑𝙚𝙧𝙨𝙚 𝙍𝙤𝙢𝙖𝙣𝙘𝙚, 𝙇𝙞𝙛𝙚 𝙎𝙩𝙮𝙡𝙚, 𝘼𝙣𝙜𝙨𝙩, 𝙎𝙢𝙪𝙩 Writers: Karin, Violet •چی میشه اگر پارک جیمین، تک پسر خانواده سلطنتی پارک به خاطر خشنونت به یه مدرسه شبانه روزی منتقل بشه؟...