13

139 30 0
                                    

⛔️توجه

این پارت اسمات داره🔞

Jimin Top🔝



وقتی وارد اتاق جیمین شدن، پسر در رد بست و بهش خیره شد. در کسری از ثانیه لب های تشنشون پذیرای همدیگه شدن... اولین بوسشون نبود، بارها و بارها طعن لب های همدیگر رو چشیده بودن، لمس های ناگهانی، بی پروا و زیبا... ولی حالا، ادن تن هایی که چفت هم بودن چیز بیشتری میخواست. زمانیکه پای پسر کوجیکتر به تخت گیر کرد، جیمین حلقه دست هاش دور کمر باریکش محکمتر شد و روی تخت افتادن. لب هاش رو محکم میبوسید، بازی زبون هاشون خون رو توی رگ های پسر به جوش میاورد. هیجان زیر پوستش میجهید و این احساسات براش ناشناخته بود.

جیمین دستی به شکمش کشید، اروم انگشت هاش رو زیر لباسش سوق داد و به وضوع منقبض شدن شکمش رو احساس کرد. بوسه هاش رو سمت چونش برد، خط تیز فکش رو مکید و پوست صاف گردنش رو به دندون گرفت. دوست داشت ردی از خودش روی اون پوست بلوری بذاره، براش اهمیتی نداشت اگر کسی میدید، توی اون لحظه شهوت جای عقل رو توی ذهنش پر کرده بود، چشیدن طعم اون تن روزها بود که توی وجودش پرسه میزد.

جونگکوک چشم هاش رو از روی لذت بست و نفس های بریدش زیر گوش پسر میپیچید. چنگی به پیراهنش زد و اون رو بیشتر به خودش فشرد، تصورش هم غیر ممکن بود، دوپامینی که اون لحظه توی مغزش آزاد میشد رو نمیتونست درک کنه، قلبش با شدت روی سینه پسر بزرگتر میکوبید و تنش نبض میزد.

"جیمین..."

نالید و پسر ازش جدا شد، موهای بلندش رو کنار زد و لب های نیمه بازش رو بوسید. جونگکوک با چشم های براق و خمارش بهش خیره شد و دستش رو به صورتش رسوند.

"جیمین من..."

"میترسی؟"

با صدای گرفتش پرسید و دوباره بوسیدش، جونگکوک سری تکون داد و لبش رو گزید. این اولین بارش بود، نمیدونست تا کجا میخوان پیش برن... تصور اینکه اولین رابطش توی سن هفده سالگی باشه براش عجیب بود، و اینکه با کی عجیب تر. حتی توی تصوراتش هم نمی‌گنجید که روزی زیر تن پارک جیمین اینطوری نیازمند ناله سر بده. با سر خوردن دست های پسر سمت لباسش، تنش رو بالا کشید و برهنه شد.

جیمین دست های گرمش رو روی سینش کشید و پایین رفت. بوسه هایی روی ترقوه هاش نشوند و سمت سیبک گلوش رفت.

"حواسم بهت هست... از هیچی نترس..."

روی لب هاش زمزمه کرد و پسر آروم گرفت، لباس هاشون گوشه های نامعلومی از اتاق افتادن و حالا تن های برهنشون روی هم میلغزید، صدای بوسه ها و برخورد پوست هاشون لا به لای نفس های طولانی و عمیق گم میشد.

💫𝙄𝙣𝙩𝙚𝙧𝙨𝙩𝙚𝙡𝙡𝙖𝙧 Kookmin/JikookМесто, где живут истории. Откройте их для себя