ولی اون رفته بود..
اتاق پر از ندیمه های بی خبر..""
میدوید بلکه بهش برسه و این کابوس تموم شه..
باید بهش میرسید و از خودش میشنید که همه چیزتموم شده..همه چیز به پایان رسید و نوبت اونها بود..
چشیدن عشق فقط برای اونها گناه بود؟!
شنلش گیره دروازه ی بزرگ قصر شد و انگاری قصد دل کندن نداشت..همه چیز حبس دربار شده بود..- کجا با این عجله زیبای خفته؟
- ا.اینو بازش کنن!!نگهبانان دربان خیره به شنل سفید بهش دست میکشیدن و نیشخندشون پر از لک میکرد اون سفیدی خاص رو..
- اهه! ( اشکاش شدت میگرفت و هیچ خبری از آلفاش نبود..کسی براش مهم نبود قلبش شکسته و درد داره..کسی براش مهم نبود درون کالبد بی نقص چه گودالیه..)...هق..بهم دست نزنن!!
ولی شنل زیبای پر خاطرش پاره شد..
ولی اون یادگار هم تنهاش گذاشت..- ن.نه نه..
صدای یورتمه ی اسبها هی شدت میگرفت ولی وسط دروازه خیره به خز تکه شده ی شنلش بود..با پوزخند از رایحه ی سنگین و تلخ امگا فاصله میگرفتن و کناره دروازه گارد میگرفتن.
- صبر کنیدددد!!..الان زیرش میکنیددد احمقاااا!!
از اسب پایین پرید و سمتش خیز برداشت و با گرفتن بازوش اونو به خودش اورد..
- درمانگر کر شدی!!...اگر دقت نمیکردیم چییی!!
ولی فرصتی برای پشیمانی نبود..
اون همین حالا هم با چشمای خیس خیره به چشمای پشیمان الفا بود..
قدمی نزدیک تر شد و با شل کردن مشتش دوره بازوش اخماشو وا کرد و با نگرانی مشهودی زمزمه وار ادامه داد..- حالتون خوبه..
اون لبایی که هر لحظه خیره به چهره ی مرد بیشتر میلرزید زیره کلاه خاکخورده ی شنلش قایم کرد و با کشیدن بازوش ازش دور شد..
اون مرد هر کسی که میخواست باشه..
درمانگر حقه کسه دیگه ایی بود..از پله چوبی رودخانه عبور کرد و با دید تارش دنبال نفس به تک افتادش میگشت..
هراسان و حیران و گیج
تنها و دلشکسته فقط به دنبال احساساتش میرفت..- یونگی!!
- نامجووونن!!مهم نبود کل لباساش خیس و خاکی بود..
مهم نبود کل تنش بُرآدِه ی تیز آهن بود..
مهم نبود روی گونه هاش رده سوختگیه شعله نشسته بود..
مهم گرمای بی پایاب آغوشش بود که بی منت کناره دلش مینشست..- هیش..هر چیزی که بوده تموم شده..اروم باش پرنده ی من..
"""
بین درختان نزدیک رودخانه روی علف های خنک تن اهنگر به درختی تکیه زده بود درحالی که درمانگر بین دستاش بود.
گونشو روی سینه ی مرد جایی نزدیک به قلبش تکیه زده بود و گردنشو نوازش میکرد..

ESTÁS LEYENDO
[ MOONLESS NIGHT ]
Hombres Loboشبی بی ماه! ___________________________ kookmin , namgi , kookgi omegavers , history , love story , mpreg , Happy end ____________________________ روزی روزگاری در یک شبه بی ماه و بی مهتاب تنها شد.. تنها ماند و تنها خواهد ماند! حتی اگر تو کنارم باشی...