سلام..🐾
ووت و نظر لطفا من دوست ندارم شرط ووت بزارم..به ستون بلند کناره ی تالار تکیه زده بود..
چیزی برای از دست دادن وجود نداشت پس بزار ببین و بباره!
رده خشک اشک گویا دوباره مرطوب و کویر میشد..
دوجایگاه..
دو شعله..
دو غنچه..
دو غنچه از دو گل! اما گل مادر چی؟! بدون غنچه هاش دوم نمیورد..تالار کم کم شلوغ میشد و درحالی که در گرمی تالار بازوهاشو بغل گرفته بود تک تکانی هم به تن بی حسش نمیداد..
باید با تیله های خودش میدید و به آلفای بی جنبش ثابت میشد ، لونای تو تقدیر نبود..تاوان بود!
تاوان اشتباه مادرش؟
تاوان آتش بر دلش؟
تاوان عاشقی؟
تاوان به سیخ کشیدن روحش..بی روح و بیجان فقط ستون تکیهگاه تنش شده بود ولی تالار هر چقدر شلوغ میشد شاهزاده ی زیبا هنوز در چشمان نامجون همون خوش ترین نگاه بود که میدرخشید..
قبل از این نفرین اینگونه میچرخید ولی حالا فقط همه ی تیر و کمان ها به سمتش نشونه بود.
لعنت به چشماش!!از بین جمعیت رد میشد و از اون نگاه فاصله میگرفت..
همه ولی اون شاهزاده زیادی برای به هدف گرفتن زندگیش با تیر خونین ، پاک بود ، ولی انگار پاکی نشانه ی بیگناهی نبود.از تالار بیرون دوید و اشکاشو با شونش پاک کرد ولی امروز زیادی طولانی شده بود..
جوری جلوش ایستاده بود انگار که ساعت شنی جلوی قدم های سستش شکسته بود!لباس زیبای سرخ رنگ با گیره ی زیبای طلایی بین موهاش دیواری برای دلشکسته ی آهنگر میکشید..
محافظان عروس زیبای پادشاه نیزه های بلندشون رو جلوی تن نامجون گرفته بودند و اجازه ی هر حرکتی رو از آلفا میگرفتند..ولی اون زیادی برای تمنا و خواهش خسته بود..
زیادی تلاش کرده بود و حالا..فقط پایان خط بود.- نمیتونم نگاتون کنم ..زیادی برای یک رعیت زیبا هستید..
لبخندی زد و سرش پایین افتاد..
بارون نبود ولی در آفتابه سوزان فقط طوفان قلبش بود که میبارید.با اشاره ی دست جیمین سربازها کنار رفتن و قفس پادشاه اندکی باز شد تا رایحه ی آشنای گم شدش نزدیک شه..
شنل و دامن سرخ زیبا بین دستای ندیمه ها اجازه ی نزدیکی و در آغوش کشیدن اون غریبه ی آشنا رو گرفته بود..
بلخره رسیده بود..
روزی که جلوش پر پر میشد و فقط نگاه میکرد و حالا..
با نگاه خیسش زیر چشمی نگاش میکرد..- د.دلبکن...
- ولی من بیمارم..دلکندن من با مرگم همقدمه..بغض سنگینش با سرمه ی غلیظش میچکید و روی گونه هاش رد برمیداشت..
با قرار گرفتن کلاه بزرگ سیاه رنگ شنل سلطنتی دنیای سفیدش روبه خاموشی رفت..
YOU ARE READING
[ MOONLESS NIGHT ]
Werewolfشبی بی ماه! ___________________________ kookmin , namgi , kookgi omegavers , history , love story , mpreg , Happy end ____________________________ روزی روزگاری در یک شبه بی ماه و بی مهتاب تنها شد.. تنها ماند و تنها خواهد ماند! حتی اگر تو کنارم باشی...