دستشو زیره شنل حریر بالا اورد و بوسه ایی گذاشت..
با پارچه ی خوش بوی آشنای غریبش اشک هاشو پاک میکرد که اروم از بین دستاش کشید شد و دور میشد..
هر چقدر تمنا میکرد فرشته با بالهای بلندش دور تر پرواز میکرد..""
عجیبه..
امشب. بیماه بود!هیچ مهتابی روی زمین نمیتابید و هیچ چراغی در اسمان تاریک شب نمیدرخشید.
تاریکی سرتاسره دربار رو در بر گرفته بود که با زور و توان شمعدان ها و آتشهای شیهه کش روشن شده بود.
جشن و شادی بین تک تک دیوارها میچرخید و هیچ پذیرایی نداشت..پادشاه زیادی برای جشن عروسیش خسته و دلشکسته بود.
سکوت نبود ولی اتاقه پادشاه و "لونا" نامعلوم خلوت بود..- حیفه زیبایی شما که اینطور با اشک پوشیده شده..
چه گناهی داشت وقتی ناخواسته وارد بازی کثیف تقدیر شده بود..حق اون تیله ها اشک نبود..با شنل بزرگ و بلندش گوشه تخت بزرگ پادشاه نشسته بود و بی صدا با سری خم اشک میریخت و جای ماه در اون اتاق کم نور میدرخشید ، مبارزه تاریکی چرا تسلیم خاموشی میشد..
بی توجه به صورت خیس خودش آروم روی تخت نزدیکش شد که باعث شد عقب تر بره..
- ل.لطفا...
- (اروم دستشو از زیره خز های بلند کلاه رد کرد و اشکهاشو پاک کرد )...اونقدر صدای اشکهاش توی گوشمه که طاقت اشکهای تورو ندارم...اشکامو پاک کن که دیگه دستاشو ندارم..سرشو بالا اورد و بلخره از نزدیک به لبی که میلزید و بی صدا فریاد میکشید ، طوفانی که قطره قطره میچکید و شدت میگرفت خیره شد..
بغضش ترکید و صورتشو بین دستاش گرفت ، کلاه از سرش سر خورد و بی هوا میکشت..
نفس نبود فقط هق هق های دردناکی از فرشته ایی بود که بالاهاشو کنده و بعد سوزانده بودن..حتی جانگکوک هم برای این تنهایی زیادی ضعیف بود..
چی به سره درمانگره خوش لبخندشون اومده بود؟!- ا.ازم..متنفر نباش..
کتفاشو گرفت و سمته خودش در اغوش بزرگش غرق کرد تنه لرزونشو..
هانبوک سرخ نفرین شده بین مشتای کوچکش حبس بود و صورتشو به سینش میکشید..اشکها و بغض روی قلب سنگینش جا میموند و انگار اون نوازش هایی که معشوقش ازشون تعریف میکرد روی ملکه دوم بی تاثیر بود..
- م.من وجودمو جا گذاشتم...تو چرا ناراحتی..
درسته..هیچ وقت قرار نبود عشق اهنگر و درمانگر آوازه ی شهر بشه..
داستان تموم شده ایی که دفن شده بود ، بی سر و صدا..گیره ی سلطنتی از روی سرش باز شد و تارهای مهتاب مانندش روی تنشون سایه مینداخت..
خیانت بود؟! اینکه بین آغوش غریبه به فکرش دیوانه وار میگرید خیانت بود..
YOU ARE READING
[ MOONLESS NIGHT ]
Werewolfشبی بی ماه! ___________________________ kookmin , namgi , kookgi omegavers , history , love story , mpreg , Happy end ____________________________ روزی روزگاری در یک شبه بی ماه و بی مهتاب تنها شد.. تنها ماند و تنها خواهد ماند! حتی اگر تو کنارم باشی...