شراب قرمز🍷11

1.1K 224 107
                                    

تهیونگ اون روز متوجه‌ی بعضی از ماجراها شد.
اینکه آلفای پیر معدود دوستانی داره و مین یونگی یکی از اون‌هاست و برخلاف جونگ‌کوک که یبس‌بودن ازش می‌بارید، آقای مین خیلی باادب بود و لبخند‌های گاه و بی‌گاهی نشون دونه‌ی انار می‌داد و البته هر ثانیه‌ای که از امگای محبوبش حرف می‌زد چشم‌هاش شروع به درخشیدن می‌کردند بنابراین تهیونگ یه جورایی شروع به حسودی‌کردن، کرد.

در واقع بیشتر به این فکر می‌کرد که امکان داره یه روزی کسی اون رو این‌قدر دوست داشته باشه؟

تهیونگ یقین داشت که هیچ‌وقت قرار نیست جفت حقیقی خودش رو پیدا کنه، از اونجایی که امگاها قدرت تشخیص جفت حقیقی خودشون رو نداشتند احتمالاً آلفای اون حتی اگه می‌دیدش هم بدون توجه از کنارش عبور می‌کرد...
چطور ممکنه اون شخص از فردی مثل تهیونگ خوشش بیاد؟ و نفس عمیقی کشید.
به‌هر‌حال الان تهیونگ هرچند قلابی متأهل محسوب می‌شد و موظف به به‌دنیاآوردن بچه‌ی آلفای دونه‌ی‌ کاج بود.

تا حدودی براش غم‌انگیز بود...
ولی نه اون‌قدری که غمش رو بروز بده!
تهیونگ روزهای بدتری هم تجربه کرده بود و عشق آخرین چیزی بود که دونه‌ی انار می‌تونست بهش فکر کنه.

اون روز با خرید‌های بی‌پایان آلفای دونه‌ی کاج برای دونه‌ی انار به اتمام رسید و پس فردا اون روزی بود که تهیونگ باید خودش رو به بقیه نشون می‌داد.

و بعد از اون...
باید باهم بچه می‌ساختن؟

تهیونگ واقعاً آدم خجالتی‌ای نبود! در واقع شیوه‌ی زندگی‌اش بهش اجازه‌ی خجالتی‌بودن نمی‌داد؛ ولی حالا...
خوابیدن با آلفای دونه‌ی کاج کمی سخت به نظر می‌رسید؟
اون آلفای پیر برخلاف اسمی که بهش نسبت داده بود در حد مرگ جذاب بود و بدن قوی و البته چشم‌های نافذی که بهش خیره می‌شدند همه‌چیز رو اثبات می‌کرد.
شاید واقعاً تهیونگ یه آدم هورنی بود؛ ولی نمی‌شد این حقیقت رو انکار کرد که دونه‌ی کاج در حد مرگ هاته و می‌تونه تهیونگ رو چندین بار به کام برسونه!

لعنت بهش!
حالا تهیونگ واقعاً خجالت کشیده بود و سرش رو زیر پتوی نرمش پنهان کرد.
فقط باید می‌خوابید و به هیکلِ چند تکه آلفا فکر نمی‌کرد!

و ناگهان سرش شروع به بالااومدن کرد و با چهره متفکری به جلوش خیره شد.
پتو رو از روی بدنش کشید و با لباس خوابی که خود جونگ‌کوک بهش داده بود به‌سمت خروجی اتاقش قدم برداشت.

بدون توجه به لباس خوابی که چندین برابر هیکلش بود و با خرس‌های قهوه‌ای خندون دیزاین شده بودند، روبه‌روی در اتاق مرد ایستاد.
ساعت از دو شب هم گذشته بود و تهیونگ مطمئن نبود که مرد بیداره یا نه.
به‌هر‌حال اون موجود کوچیک تصمیم گرفته بود امشب همه‌چیز رو تموم کنه!

wine red(kookv)Where stories live. Discover now