شراب قرمز🍷5

872 192 32
                                    


_ قبلاً فقط یه پیرمرد منحرف بود و حالا در کنارش دیوونه هم هستی.
تهیونگ بالأخره با فریاد بیان‌ کرد و سعی کرد، جثه‌ی قدرتمند مرد رو کنار بزنه.

_ پسرک وحشی! من مطمئنم خیلی هم پیر نیستم، در واقع اصلاً پیر نیستم، چرا هی به سنم گیر می‌دی؟ و برای بار دوم پسرک وحشی، منحرف لقب خوبی برای من نمی‌تونه باشه؛ ولی گستاخ و خودسر و البته احمق می‌تونه لقب خیلی خوبی برای تو باشه، پس ساکت باش و بذار حرفم رو بزنم.
جونگ‌کوک تمام این کلمات رو با حرص کامل زمزمه کرد و خودش رو از روی هیکل دونه‌ی انار کنار کشید.

_ نمی‌خوام! و احمق هم خودتی!
تهیونگ بدون هیچ صبری بیان کرد و زودتر از زبونش‌، بدنش به حرکت در اومد، هرچند در جواب آلفای دونه‌ی کاج فقط چشمی توی حدقه چرخوند و با گرفتن از دستِ دونه‌ی انار و کشیدن به‌سمت خودش آهی از سر خستگی کشید.
شاید واقعاً برای سرو‌کله‌زدن با همچین مورد پرحرف و البته تخسی پیر شده بود.
هر دو دست پسرک رو گرفت و با حلقه‌کردن دستش به دور کمرِ دونه‌ی انار، بدنش رو روی پاهاش نشوند‌.

_ من فقط می‌خوام دو دقیقه حرف بزنم!

_ هیچ می‌دونی توی چه پوزیشن ناجوری هستیم؟
تهیونگ با چشم‌های ریز‌شده‌ای زمزمه کرد و به موقعیتی که درونش قرار داشتند، اشاره کرد.
اون رسماً روی پای آلفای بزرگ‌‌تر نشسته بود!

_ چاره دیگه‌ای دارم؟
جونگ‌کوک با خستگی زمزمه کرد و حلقه‌ی دست‌هاش رو محکم‌تر کرد.

_ آره، می‌تونی ولم کنی.

_ بعدش تو فرار می‌کنی و من حوصله‌ی یه گردش دوباره رو ندارم پس ترجیح می‌دم معذب بشینی.

_ درسته مثل فعل جمله‌ات فقط من معذبم!

_ مهم اینه که من راحتم شراب قرمزم.
جونگ‌کوک این‌دفعه سرش رو کمی عقب برد و سعی کرد تا پوستش دوباره با نفس‌های گرم تهیونگ تماسی نداشته باشند.

_ حالا اجازه هست؟
این دفعه دیگه لبخند حرص در آوری گفت و تهیونگ با چرخوندن سرش به طرف دیگه‌ای جوابش رو متقابلاً داد.

_ مگه چاره‌‌ی دیگه‌ای هم دارم؟

_ نه نداری پس شروع می‌کنم.
جونگ‌کوک با لحن مصممی زمزمه کرد و حرفش رو این‌طوری ادامه داد:
_ همون‌طور که گفتم می‌خوام باهام ازدواج کنی‌.

_ این رو قبلاً گفتی نابغه.
تهیونگ هنوز هم به دست‌هاش فشار وارد می‌کرد و سعی می‌کرد از جسم گرم مرد فاصله بگیره.

_ خیلی گستاخی بچه دو دقیقه صبر کن و این‌قدر روی مخم تیک‌تاک نکن.
و بالافاصله بعد‌از این حرف تهیونگ زیر لب زمزمه‌ی بابابزرگ رو سر داد و باعث کشیدن نفسِ عمیق جونگ‌کوک شد.

_ من نیاز به یک همسر قلابی دارم. در واقع باید این مسئله رو سر بسته بهت توضیح بدم البته تا موقعی که جوابت مثبت نباشه.

wine red(kookv)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora