_ بالأخره تصمیم گرفتی تا توی جشن خانوادگی شرکت کنی؟
میونسو با اقتداری که مربوط به گرگ الفاش بود، زمزمه کرد و جام شرابش رو با غرور توی دستش نگه داشت._ من جزوی از خانوادهام؟
جونگکوک با پوزخند کاملاً مشخصی گفت و بدون نگاه به زن خودش رو مشغول دیدزدن جمعیت کرد._ معلومه که هستی هرچند برادر امگات رو تضمین نمیکنم.
_ چون من یه آلفام و جیمین یه امگا؟
جونگکوک دوباره با تکخند تمسخرآمیز تکونی به جامش داد.
نمیتونست عصبانیتش رو به اون زن نشون بده._ نه، چون تو قدرت داری و اون امگا فقط توی دستوپائه.
میونسو دوباره لبخندی زد و با افتخار به مهمانیاش خیره موند._ جیمین برادر منه و اینقدر راحت جلوم ازش بد میگی؟ نگران نیستی؟
آلفای دونهی کاج، جامش رو توی سینی خدمتکاری که از کنارش رد میشد، گذاشت و دستهاش رو توی جیب شلوارش فرو کرد._ من یه کیمم یادت رفته که چه قدرتی دارم؟
زن با ابروهایی که بالا رفته بود زمزمه کرد و لبخند مصنوعیای به مهمانهایی که از جلوش رد میشدند، زد._ منم در نهایت یه جئونم.
هردو میدونستند که منظور جونگکوک چیه، فامیلی جئون چیزی نبود که هرکسی بتونه حملش کنه و قدرتی کمتر از کیمها نداشت._ ولی اون یه پارکه و همسرت؟ شنیدم برخلاف قولی که به خانواده داده بودی، ازدواج کردی.
حالا میتونست خصومت رو احساس کنه._ آره... حالا من ازدواجم رو دارم و امگایی که مال منه.
جونگکوک با سرگرمی به چشمهای تیره میونسو نگاهی انداخت و گفت._ سهرا بهترین گزینه برای تو بود، یه آلفای قوی نه امگایی که ممکنه هر ثانیه بدبختت کنه.
زن چشمی توی حدقه چرخوند و سعی کرد عصبانیتش رو نادیده بگیره.قبلاز اینکه جونگکوک بتونه جواب حرف احمقانه زن رو بده، صدای جیغ نسبتاً بلندی شنیده شد و با دیدن سهرایی که روی زمین افتاده بود و دونهی انار که به سرعت فرار میکرد، همهچیز رو رها کرد و بدون توجه به میونسویی که میگفت:
_ اون امگای احمق چه غلطی کرده.
دنبال تهیونگ دوید و ته ذهنش این موضوع رو کنار گذاشت که میونسو در مورد شراب قرمز چه حرفی زده.در واقع برای جونگکوک مهم نبود که مقصر اصلی این دعوا تهیونگ باشه یا نه درهرصورت آلفای دونهی کاج تصمیم به حمایت تهیونگ داشت.
هرچند جونگکوک توقع دیدن اون امگای ترسیده رو نداشت و با هر کلمهی تهیونگ بیشتر توی خودش فرو میرفت.در نهایت موقعی که تهیونگ توی بغلش خوابش برد، تونست نفس عمیقی بکشه و به صورت خسته پسر نگاه کنه.
تنها چیزی که مشخص بود، ردهای اشکی بودند که صورتش رو پوشونده بودند.
شراب قرمز خیلی سختی کشیده بود و جونگکوک هیچوقت نتونسته بود کمکی کنه.
ESTÁS LEYENDO
wine red(kookv)
Fanficتهیونگ بهعنوان یه امگا درون محلههای زاغهنشین زندگی میکنه و فقط سعی میکنه تا خودش رو زنده نگه داره، همهچیز از موقعی شروع میشه که امگای شکوفهی انار از طرف پولدارترین مرد شهر پیشنهاد وسوسهانگیزی دریافت میکنه. _ از اونجایی که بعید میدونم این...