13

710 147 28
                                    

الیا همراه اکیپشون که شامل ۹ نفر از از سال بالایی ها و هم کلاسی هاش بودن توی سالن غذاخوری مدرسه نشسته بود
تقریبا سه ماه بود که اکیپ رو تشکیل داده بودن و الیا تونسته بود این موضوع رو تا الان از خانواده اش مخفی کنه

البته مشکلی با سونگهون نداشت داداشش اهمیتی به کار های الیا نمیداد و درواقع اکثر مواقع درگیر ورزشش بود و فرصت نمیکرد به بقیه توجه کنه

_الیا چی شد از پاپات اجازه گرفتی؟

+متاسفم هه این ولی اجازه نمیدن تنهایی برم بیرون

_تنها نیستی که منم هستم سه سال ازت بزرگ ترم، آلفام مواظبتم

همینطور که داشت باهاش صحبت میکرد موهای بلند و خرمایی الیا رو از جلوی صورتش کنار زد
همون موقع سونگهون وارد سالن شد و الیا زود تر از خودش واکنش نشون داد و فاصله ای که بین شون بود رو کمی بیشتر کرد
ترسو بودن این دختر برای هه این بیش از حد بامزه بود

+راستش فکر نمیکنم تاثیری داشته باشه  

دوست نداشت این بحث رو ادامه بده اگه ددیش میفهمید با چه کسایی دوسته اتفاق خوبی در انتظارش نبود
میخواست بقیه دسرش رو بخوره که یهو صدای جیغ یکی از بچه ها توجه کل سالن رو به خودش جلب کرد

*خدای من اون هیت شده

الیا داشت با خودش فکر میکرد که هیت شدن دقیقا یعنی چی
میدونست امگاها مثل پاپا جیمینش بعضی وقتا وارد هیت میشن و نیاز به مراقبت دارن و بخاطره همین هروقت جیمین وارد دوره هیت میشد جونگکوک بچه ها رو میفرستاد خونه مامان بزرگشون ولی هیچ وقت ندیده بود کسی تو مدرسه این اتفاق براش بیوفته

اون دختر رو میشناخت کلاس هنرشون باهم بود و اولین تغییری که داخل دختر قابل مشاهده بود عوض شدن رنگ چشماش بود
و بعد بوی شدید شکلات نعنایی بود که کل سالن رو پر کرد

×اوه خدای من رایحه اش عجب بوی گندی داره

یکی از پسرای میز کناری ،اولین نفری بود که دختر رو مسخره کرد و کل سالن شروع کردن به خندیدن و البته بقیه هم به این کار ادامه دادن
" امگا به این زشتی معلومه که رایحه اش هم بد بوِ"

دخترک بیچاره شروع کرد به گریه کردن و از سرجاش بلند شد تا سالن رو ترک کنه ولی پشت شلوارش کاملا خیس شده بود

این چی بود؟ از ترس خودش رو خیس کرده بود؟ الیا متوجه نمیشد چه اتفاقی داره میوفته ولی میتونست ببینه دختر چقدر ترسیده و دلش براش میسوخت

_فکر کنم یکی اینجا بیش از حد به یک آلفا نیاز داره تا بفاکش بده

ایندفعه هه این بود که تیکه پروند و باعث شد صدای خنده بچه ها بیشتر بشه

دختر میخواست از سالن بره بیرون که سه چهار تا آلفا بلند شدن و دورش رو گرفتن
الیا قصد داشت بلند بشه و بهش کمک کنه ولی هه این دستش رو محکم گرفته بود و با چشماش تهدیدش میکرد که سر جاش بشینه

درواقع بودن کسایی به غیر از الیا که از این وضعیت خوششون نمیومد ولی کسی جرات نداشت اعتراضی کنه

* اگه جرات دارید نزدیکش بشید

"اوه ببین کی اینجاست سونگهون پسر خوش اخلاق مدرسه، مثلا میخوای چکار کنی؟"

*نزدیکش شو تا نتیجه ۲ سال ورزش کردنم رو بهت نشون بدم

سونگهون تا جایی که میتونست از خودش فرمون آزاد میکرد تا بوی امگا کمتر احساس بشه

نمیتونست بشینه و ببینه اون حرومزاده ها به یک امگای توی هیت حمله میکنن

این چیزی نبود که جیمین بهش یاد داده بود

ژاکت چرمش رو از تنش درآورد و دور کمر امگا بستش تا خیسی شلوارش مشخص نباشه
و بعد کمکش کرد تا از سالن غذاخوری خارج بشه که به محض خارج شدن با مدیر مدرسه که برای کمک به دخترک اومده بود رو به رو شد دختر رو سپرد دست اون و دوباره برگشت داخل سالن

سونگهون هیچ وقت از این که مرکز توجه باشه لذت نمیبرد و حالا میدونست با کاری که کرده قراره تا مدت ها درموردش صحبت کنن
به الیایی که سرش رو انداخته بود پایین و به زمین زل زده بود نگاه کرد
خواهرش ناامیدش کرده بود

به سمتش رفت و دستش رو محکم گرفت

*بلند شو باهات کار دارم
_چکارش داری ولش کن
*به تو هیچ ربطی نداره عوضی

الیا هیچ واکنشی نشون نمیداد و سونگهون اونو به یک اتاق خلوت برد

+دردم گرفت

* به درک الیا به درک که دردت گرفت

+اینطوری با من صحبت نکن به پاپا جیمین میگم

*اوه جدی؟ اتفاقا منم خیلی چیزا دارم که به پاپا و ددی بگم مثل اینکه با بچه های ۴ سال از خودت بزرگ تر می پلکی
اینکه تو یه اکیپی هستی که برای همه بچه های مدرسه قلدری میکنن

+من برای هیچ کس قلدری نکردم

*ولی بقیه دوستات انجامش میدن مگه نه؟

بهش نزدیک شد و با چشمای خشمگینش به خواهرش زل زد
فرمون تلخش کل اتاق رو پر کرده بود و بخوبی میدونست گرگ الیا چقدر ازش ترسیده

*یک هفته الیا فقط یک هفته بهت وقت میدم تا دوستای جدیدی پیدا کنی و رابطه ات رو با اینا قطع کنی، وگرنه به ددی میگم و خودت خوب میدونی چقدر از دستت عصبانی میشه

+من نمیتونم

*نمیتونی؟؟
پس شاید باید یکاری کنم تا بقیه برات قلدری کنن و همون دردی که به بقیه میدید رو بچشی تا بفهمی چه کار اشتباهی داری انجام میدی

+سونگهووون من خواهرتم

*چون خواهرمی بهت یک هفته وقت دادم الیا ناامیدم نکن
و بدون توجه به گریه هاش خواهرش اتاق رو ترک کرد

نمیخواست به پاپا و ددیش چیزی بگه چون میدونست درآخر مدرسه شون رو عوض میکنن
و سونگهون عاشق این مدرسه بود کسی بهش برای نمره های بدش یا غیبت های طولانش گیر نمیداد

پس تصمیم گرفت خودش این موضوع رو حل کنه

💙🦋

سلام
پارت کوتاهه ولی خب زود آپش کردم
راستش میخواستم از کسایی که کامنت میذارن تشکر کنم واقعا باعث میشید انرژی بگیرم💙🙃

و اینکه آیا به فیک دیگه ی من سر زدید؟ با کاپل ویمینکوکه خوشحال میشم اونم بخونید

family |KM|Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz