بهمحض ورودشون به خونه، لبهاشون درگیر عشقبازی لذتبخشی شد. خیس هم رو میبوسیدن و صدای پژواک ملودی عشقشون فضای ساکت خونه رو در بر گرفته بود. تهیونگ بدون درنگ پیراهن حریر امگاش رو از تنش بیرون کشید و به حرکات ظریف انگشتان هِراش که با دلبری سعی داشت بالاتنهاش رو برهنه کنه، خیره شد.تا رسیدن به اتاق و تختشون، لباسهای تنشون مثل برگهای پاییزی یکییکی کف پارکتهای خونه میافتادن و بدن گُرگرفته از گرماشون رو به خنکای دلچسبی مزین میکردن.
جونگکوک بیقرار از نیازی که تمام بدنش رو فلج کرده، خجالت رو کنار گذاشته بود و بیپروا نالههای شهوتانگیزش رو به گوش آلفای عاشقش میرسوند.
تهیونگ خمار از حس جدیدی که بدنش رو تسخیر کرده بود، به یکباره رایحهی جنگلش رو با شدت بیشتری آزاد کرد و با این کارش جونگکوک رو به سر حد جنون خودش رسوند. آلفای خونخالصش رات شده بود و دونستن این حقیقت کاری میکرد که اسلیک امگای توی هیت با شدت بیشتری رونها و تختشون رو پر کنه.
_ آلفای من.
جونگکوک با لحن ملوسی تهیونگ رو صدا زد تا آلفاش دست از مارک کردن بدنش برداره و اون رو به خواستهاش برسونه.
تهیونگ که عضو خودش هم رو به انفجار بود، با بیطاقتی سرش رو از گردن جونگکوک بیرون آورد و همونطور که جایجای بدن امگاش رو با رد مالکیت خودش پر میکرد با نجوایی شیداگونه هِراش رو پرستید.
_ جانم امگای من.
لبهاش رو به نیپلهای صورتی پسرکش رسوند و همزمان با مکیدنشون، زمزمه کرد:
_ جانم ماه من.
بیتوجه به هقهقهای از سر لذت امگاش، بعد از مکیدن اطراف شکمش، رد بخیههای زیر شکم امگاش که یادگار زمان زایمانش بود رو بوسید و بین پاهاش قرار گرفت.
جونگکوک با هر مکش و بوسهی خیسی که از طرف آلفاش روی ران پا و اطراف سوراخش دریافت میکرد، عاجزانه مینالید و بیشتر میخواست.
_ آه ته... تهیونگ. من، من خودت رو میخوام.
آلفای خونخالص که میدونست امگاش به چه چیزی محتاجه، دست از آزارش کشید و سعی کرد با کمک زبونش اولین یکیشدن تنهاشون رو برای امگاش راحتتر کنه.
جونگکوک با حس زبون تهیونگ توی ورودی باکرهاش، از روی لذت جیغ خفهای کشید و سعی کرد برای رامکردن شهوت سیریناپذیرش، خودش رو با چنگزدن به موهای آلفاش آروم کنه.
تهیونگ با اینکه توی رات بود و عضوش از شدت نیاز به درد اومده بود، باز هم با حوصله و صبر درحال آمادهکردن امگاش بود تا درد زیادی رو متحمل نشه.
YOU ARE READING
Hera 🧚🏻
RomanceName: Hera Genre: OmegaVers_ Angst_ Mpreg_ Romance _ Smut «این داستان، به زندگی امگای فقیری برمیگرده که مجبوره برای گذروندن زندگی و بهدستآوردن خرج تحصیلش، رحمش رو خونهی جنین یک زوج عاشق که قادر به بچهدارشدن نیستند، بکنه؛ اما چی میشه اگه جفت ح...