Part 5🧚🏻

815 181 44
                                    

با توجه به وضعیت نظراتتون، به این نتیجه می‌رسم که هم دیر‌به‌دیر آپ کنم و هم بی‌خیال آپ فیکشن تریسام کوکویکوکم بشم!
_____________________________

چشمان آبی گرگ سفید با لایه‌ای از اشک پوشیده شده بود. شکم برآمده‌اش نشون می‌داد که حامل توله‌گرگی زیباست. باد خزه‌‌های سفیدِ ابریشم‌مانندش رو توی هوا تکون می‌داد و امگا خیره به آسمون سیاهی که خبر از طوفانی سهمگین می‌داد، زوزه‌هایی پر از درد می‌کشید.

آسمون به‌‌یک‌باره به رنگ خون شد. تاروپود امگا رو با صاعقه‌ای بزرگ از هم درید و...

با حس تنگی نفسش از شوک خوابی که توی این یک ماه، بار‌ دومی بود که اون رو می‌دید، از خواب پرید و دستش رو به شقیقه‌های دردناکش رسوند.

لیوان آبی که کنار تختش بود رو برداشت و یک‌نفس سر کشید. دلش گواه خوبی نمی‌داد و حس آلفایی‌اش داشت با هر روشی بهش می‌فهموند که جفتش داره اذیت می‌شه.

بعداز اومدن به آمریکا و آروم‌شدنش، تازه متوجه شده بود که اون روز چقدر بد با جونگ‌کوک صحبت کرده. اون امگا بعداز هانا تنهاتر از همیشه شده بود و تهیونگ باید پناه و پشتیبانش می‌شد؛ ولی اون روز بی‌رحمانه سرزنشش کرده و دل کوچیکش رو شکسته بود.

Hera 🧚🏻Where stories live. Discover now