تهیونگ بدون درنگ خودش رو به جسم بیهوش جفتش که روی زمین افتاده بود، رسوند.جیمین با وحشت از دونستن وضعیت دوستش، دست جونگکوک که توی آغوش تهیونگ حمل و روی تختشون گذاشته میشد رو گرفته بود.
اینوو که همون موقع با دیدن اوضاع، نارای خوابیده رو به اتاقش برده بود، با بیرون اومدنش از اتاق با هانای گریون دم در روبهرو شد و با نفرت بهش زل زد.
اون زن دوباره برگشته بود تا زندگی آروم برادرش رو نابود کنه.
با ورود اینوو به اتاق مشترک برادرش و جونگکوک، تهیونگ که با نگرانی سر امگای بیهوشش رو به سینهاش چسبونده بود، رو به آلفای کوچیکتر گفت:
_ سریع برو و کیف وسایلم رو از توی ماشین بیار.
اینوو اطاعت کرد و بهسرعت بهطرف پارکینگ پا تند کرد.
تهیونگ بعداز معاینهی امگاش، با تشخیص حملهی عصبی که بهش دست داده بود، آه غمگینی کشید و پیشونی جفتش رو بوسید.
اون زن بعداز چند سال برگشته بود تا دوباره جونگکوکش رو عذاب بده؛ ولی تهیونگ دیگه نمیگذاشت. بس بود. هانا باید برای همیشه گورش رو از زندگی خوبی که اونها بالأخره بعداز چند سال تونسته بودن بهش دست پیدا کنن، گم میکرد و دیگه هرگز پیداش نمیشد.
جیمین با دیدن تهیونگ که داشت سرنگی رو از توی کیفش در میاورد تا به جونگکوک بزنه، هولشده توی جاش پرید.
اون شنیده بود که امگاهای باردار باید با احتیاط کامل دارو مصرف کنن و ممکنه هر آمپول و قرصی برای جنین توی شکمشون خوب نباشه.
تهیونگ نمیدونست جونگکوک حاملهست؛ از کجا معلوم آمپولی که داشت بهش میزد، برای خودش و بچه مضر نباشه؟
جیمین بین گفتن حقیقت و ساکت موندن گیر کرده بود. از طرفی دوست نداشت سوپرایز دوستش رو خراب کنه و اون کسی باشه که خبر به این مهمی رو که پسرک براش اینقدر هیجان داشت رو به تهیونگ بگه و از طرفی میترسید جونگکوک با اشتباه اون آسیب ببینه.
تهیونگ داشت آمپول آرامبخش رو به رگهای دست لطیف امگاش نزدیک میکرد که با حرف جیمین دست نگه داشت.
_ لطفاً بهش چیزی تزریق نکن تهیونگ.
جیمین تصمیم خودش رو گرفته بود. سلامت جونگکوک توی این موقعیت از هر چیزی مهمتر بود.
تهیونگ ابرویی بالا انداخت و با شک پرسید:
_ چرا نباید بهش آمپول بزنم؟ مشکلی هست؟
جیمین با ناراحتی به معنی مثبت سر تکون داد و با صدایی که انگار از توی چاه در میاومد، مهمترین خبر زندگی تهیونگ رو بهش داد.
YOU ARE READING
Hera 🧚🏻
RomanceName: Hera Genre: OmegaVers_ Angst_ Mpreg_ Romance _ Smut «این داستان، به زندگی امگای فقیری برمیگرده که مجبوره برای گذروندن زندگی و بهدستآوردن خرج تحصیلش، رحمش رو خونهی جنین یک زوج عاشق که قادر به بچهدارشدن نیستند، بکنه؛ اما چی میشه اگه جفت ح...