خسته از عمل حساس و طولانی مدتش با کلافگی عرقی که بهدلیل تمرکز بالاش روی شقیقهها و پیشونیاش ریخته بود رو با دستمال پاک کرد. کارهای جانبی و بخیه قفسهی سینهی شکافته شدهی بیمارش رو به دکتر مین سپرد و بالأخره بعد از سه ساعت از اتاق عمل خارج شد.توی مچ دستش درد عمیقی حس میکرد و بیخوابیهای شبانهاش هم باعث سوزش چشمهاش شده بود.
بعد از شستن دستهاش و در آوردن لباسهای سبز مخصوص عملش از اتاق استریل خارج شد و سمت اتاق بزرگش که توی طبقهی آخر بیمارستان خصوصی الکسا بود راه افتاد.
تا رسیدن به اتاقش، هر پزشک و پرستاری که از کنارش رد میشد با احترام بهش تعظیم و تهیونگ تنها با تکون دادن
سرش ازشون عبور میکرد.اون آلفای خونخالص با رایحهی خاصش، انرژی و نیرویی رو داشت، که هر کسی رو ناخودآگاه مطیع شخصیت محکم و متین خودش میکرد.
با دیدن تابلوی ریاست بیمارستان به آرومی وارد اتاقش شد و بعد از روشن کردن قهوهسازش، روی کاناپهی راحتی مخصوص استراحتش نشست تا به چشمهای قرمز
شدهاش کمی استراحت بده.این سه ماه اخیر فکر و خیال شده بود مهمون همیشهگی روز و شبهاش، فکر به آینده و پسری که بهاجبار وارد زندگی عاشقانهاش با همسرش شده بود.
با شنیدن صدای قهوهساز که نشون از آماده شدن نوشیدنی مورد علاقهاش رو میداد، با بیمیلی از سرجاش بلند شد، خودش رو به میز کافهبار چوبی گوشهی اتاقش رسوند و قهوهی داغش رو توی فنجون مخصوصش
ریخت.خوبی رئیس بیمارستان بودن همین بود. آلفا کیم بهخوبی از جایگاهش استفاده کرده و بزرگترین اتاق بیمارستان رو برای خودش و همسرش که توی اتاق کنار خودش مستقر
بود، انتخاب کرده بود.تهیونگ یکی از نوابغ رشتهی خودش بود. به دلیل هوش بالایی که داشت توی سن شانزده سالگی تونسته بود وارد دانشگاه آکسفورد آمریکا بشه و توی سن بیست و پنج سالگی بهعنوان یک پروفسور، متخصص و جراح قلب به کشورش برگرده تا با تأسیس بیمارستانی خصوصی بتونه
به مردم خودش خدمت کنه.حالا پنج سال از اومدنش به کره میگذشت و تهیونگ برخلاف باور عموم اصلاً از انتخابش پشیمون نبود. درسته که میتونست توی آمریکا درآمد بیشتری داشته باشه؛ ولی اون آلفای خونخالص نزدیکی به خانوادهاش رو
ارزشمندتر از هر چیزی میدونست.جرعهای از قهوهی تلخش نوشید و تا خواست چشمهاش رو از حس خوب بوی قهوه که زیر بینیش پیچیده بود ببنده، در اتاقش باز شد و هانا با خوشحالی و ذوقی بیسابقه خودش رو به تهیونگ که پشت میز بزرگ و چرم کارش نشسته بود رسوند.
YOU ARE READING
Hera 🧚🏻
RomanceName: Hera Genre: OmegaVers_ Angst_ Mpreg_ Romance _ Smut «این داستان، به زندگی امگای فقیری برمیگرده که مجبوره برای گذروندن زندگی و بهدستآوردن خرج تحصیلش، رحمش رو خونهی جنین یک زوج عاشق که قادر به بچهدارشدن نیستند، بکنه؛ اما چی میشه اگه جفت ح...