ابر های گریونِ توی آسمون مانع بروز احساسات گرم خورشید می شدن
هوا سرد تر از همیشه بود ، شوفاژ دیواری دفتر روشن بود ولی برای گرم کردن مکان نسبتا بزرگ کافی نبود
تیم دو مشغول پرونده ی عجیب دزدی بودن
تقریبا از هرکدوم از کارکنان فروشگاه های اطراف پرسش شده بود
دوربین ها فرد خاصی رو نشون نمی دادن
ولی قسمت عجیب ماجرا برگردونده شدن تمام اموال دزدی به بانک بود!
وقتی که رییس بانک برای نشون دادن قسمت دزدی شده به تیم دو در رو باز کرد ، شمش های طلا دست نخورده سر جاشون بودن
اسکناس های پول حتی ی ورق هم کم نداشتن
بانک بلافاصله درخواست بسته شدن پرونده رو داد ولی دفتر به عنوان آخرین تحقیقات میدانی
سعی به فهمیدن علت دزدی چند روزه و هویت فرد قرمز داشتاوضاع تیم یک به وضوح بهتر بود تک خال تیم هوسوک برگشته بود
پر انرژی تر از همیشه ، بخیه های دستش هفته ی آینده کشیده می شدن و تکون دادن دستش موجب درد کمی توی بازوش می شد ولی پر انرژی بود پر انرژی تر از همیشهجین ساکت تر از همیشه گوشه ای کذ کرده بود و بیرون رو نگاه می کرد و نامجون دل تو دل نداشت و توی ابر ها سیر می کرد
شب گذشته متوجه شده بود دفترِ سورگی مکانِ اول دیدار جین با نامجون نیست !
دیشب طراحی رنگ روغنی رو روی دیوار اتاق جین دیده بود که خوب می دونست کیه...............فلش بگ
نامجون با شوق به دیوار اتاق قدیمی جین نگاه می کرد و نظر می داد
٫ واوو کارت عالیه سوکجینجین لبخند محوی زد و روی دسته ی مبلِ تو اتاقش نشست
"قدیمین مال دوران دبیرستانن البته نه همشون٫ولی این عالی بودنشون رو تغییر نمیده
و زیر لب گفت : درست مثل توو متاسفانه این حرف به گوش جین نرسید چون غرق تماشای یکی از بوم ها بود
نامجون رد نگاه جین رو گرفت و به چهره ی پسری که یونیفرم نظامیِ سورمه رنگ به تن داشت نگاه کرد
امواجی که به شکل انسان های بی چهره در اومده بودن اطرافشو شلوغ کرده بودن ولی با این حال نوری از بالا به صورت خاصی به پسر می تابید
و با کمی دقت خودشو شناخت !
٫اون....."اون تنها استثناست
لبخندی زد و ادامه داد
"توی مراسم آخرین سال دانشجویی دیدم که تنها ی گوشه نشسته ، آروم بود ولی در عین حال آشفته بود
بلافاصله تشخیص دادم آدم خاصیه ی جورایی از دید من اینطور بود
چهرشو یادم نمیاد و طراحیم اونقدرا واضح نیست پس شاید هیچ وقت دیگه باهاش روبه رو نشمنامجون با ذوقی که توی خودش پنهان کرده بود لب زد
٫ اگر می دیدیش دوست داشتی بهش چی بگی؟جین کمی فکر کرد و دنبال کلمات مناسب گشت
"دیدارم باهاش فقط چند دقیقه بود ، البته اون منو ندید منم یکی از اون امواج بودم
اگر می دیدمش هیچی نمی گفتم فقط طرح رو بهش می دادم ، میذاشتم نقاشی باهاش حرف بزنه
YOU ARE READING
𝑫𝒊𝒗𝒊𝒍𝒆_𝐍𝐚𝐦𝐣𝐢𝐧
Actionکیم سوکجین پلیسی که هر روز فساد رو میبینه که مثل هیولایی از جلوش میگذره و فقط اونه که به دست هیولا آلوده نشده اما چی میشه اگر نامجون رو ببینه و هفت مروارید توی دل اقیانوس تاریک فساد همو پیدا کنن