12

36 14 23
                                    

نسیم سردی از پنجره،داخل اتاق وزید و باعث شد جونگین بلرزه.اون دیشب یادش رفته بود پنجره رو ببنده.
در حالیکه چشماش بسته بود،پتو رو بالاتر کشید تا بازوهاش بپوشونه و بدنش گرم نگهداره ولی متوجه شد یچیزی داره بدنش گرم میکنه اون به اندازه کافی هوشیار نبود که بفهمه چخبره بدنش به سمت اون منبع گرما چرخوند و چونه اش روی سر کیونگسو قرار گرفت.

جونگین نمیدونست چرا ولی،اون بوی وانیل و توت فرنگی واقعا براش آشنا بود.

همینطور که دست و پاهاش روی تخت تکون میداد متوجه وجود کسی شد.چشماش مالید تا بتونه واضح تر ببینه.

اون کیونگسو بود.

خواب از سرش پرید و چشماش گرد شد.یادش رفت نفس بکشه و وقتی که کیونگسو چشماش باز کرد،تقریبا نزدیک بود داد بزنه.

کیونگسو با دیدن صورت جونگین لبخند زد.مدت ها از آخرین باری که کنار جونگین از خواب بیدار شده بود می گذشت.ولی با دیدن چهره شوکه جونگین،خوشحالی کوتاه مدتش نابود شد و وقتی فهمید چقدر صورتاشون بهم نزدیکه فورا از روی تخت بلند شد.

"کیونگسو:ببخشید..اصلا نفهمیدم چجوری شد..آخه من شبا موقع خواب عادت دارم چیزی رو بغل کنم..من متاسفم.(با خجالت گفت.)

"جونگین:نه نه اشکالی نداره..(از روی تخت بلند شد.)من..میرم صبحونه درست کنم.

فورا هودیش از روی زمین برداشت.اون پوشید و رفت دستشویی تا دست و صورتش بشوره و بعد از اون رفت تا صبحونه رو حاضر کنه.

وقتی کیونگسو از اتاق اومد بیرون موهاش هنوز آشفته بود و فقط همون تی شرت تنش بود.

"کیونگسو:داری چی درست میکنی؟

"جونگین:تخم مرغ راستش این اولین بارمه.(با خجالت گفت.)

"کیونگسو:هومم..کاملا مشخصه..چون روغن نریختی تو ماهیتابه(روغن گیاهی رو برداشت و یکم ریخت روی تخم مرغ ها)همش زدی؟

جونگین سرش تکون داد.

کیونگسو عاحی کشید و خندید.

"کیونگسو:از اینجا به بعد با من.

جونگین از خدا خواسته کنار کشید و کیونگسو جاش گرفت.

"کیونگسو:نمک زدی؟

"جونگین؛مگه تو تخم مرغ نمک میزنن؟

"کیونگسو؛معلومه که میزنن البته میتونه یک چیز سلیقه ای باشه.

کیونگسو در عرض پنج دقیقه تخم مرغ ها رو درست کرد و اونا رو توی بشقاب گذاشت.

"جونگین:چند وقته داری آشپزی می کنی؟

"کیونگسو:ده ساله.

"جونگین:صبر کن!(نزدیک بود خفه شه.)ده سالل! یعنی داری میگی که ده ساله داری با بکهیون زندگی می کنی؟

remember me(kaisoo_translation)Where stories live. Discover now