13

40 11 20
                                    

"کیونگسو:جونگین!

وقتی کیونگسو بدن بیهوش جونگین رو کف اتاق کارش دید،نمی دونست باید چکار کنه. قلبش تند می زد.اون وحشت کرده بود.

خودش به جونگین رسوند و کنارش زانو زد.جونگینُ برگردوند و شونه هاش تکون داد.

"کیونگسو:جونگین! جونگینن؟(داد زد.)

جونگین جواب نداد.

کیونگسو به زحمت جونگینُ از روی زمین بلند کرد.

حالا باید چکار میکرد؟زنگ میزد آمبولانس؟

نبضش چک کرد و خیالش راحت شد.

اون باید جونگین می برد تو تختش اون نمی تونست همینجوری روی زمین ولش کنه.بنابراین جونگین رو کشون کشون،به سمت اتاق خوابش برد.

وقتی به اتاق رسید جونگین انداخت روی تخت و کش و قوصی به کمرش داد.حمل کردن بدن سنگینِ جونگین واقعا باعث شده بود کمرش درد بگیره.

"کیونگسو:آخه تو اصلا چی می خوری؟(گفت و به سینه جونگین که با هر نفس بالا و پایین می رفت نگاه کرد.)

اون آروم بود ولی،رنگش پریده بود و عرق کرده بود.

"کیونگسو:اون داره کابوس می بینه!

لبه تخت کنارش نشست.

انگشت اشاره اش روی پیشونی جونگین کشید تا اخمشُ از بین ببره.بدون اینکه دستشُ برداره صورتش نوازش کرد تا اینکه انگشتش،روی لبای جونگین نشست.

پوستش می درخشید اون چجوری می‌تونست حتی تو این حالت انقدر زیبا باشه؟

کیونگسو بدجور دلش می خواست اون ببوسه.با تردید خم شد تا پیشونیش ببوسه ولی ناگهان تو جاش خشکش زد و متوقف شد.

جونگین داشت چشماش باز می کرد.

کیونگسو فورا کنار کشید و ازش فاصله گرفت.

جونگین وقتی که بالاخره به نور عادت کرد،چشماش کاملا باز کرد.

اون نور،نور اتاقش بود.سرش هنوز تیر می کشید ولی دردش کمتر شده بود.سعی کرد با احتیاط بشینه که یکنفر گلوش صاف کرد.چشماش مالید و با دیدن کیونگسو که جلوی در وایستاده بود داد زد.

"جونگین:تو چجوری اومدی اینجا!؟

کیونگسو در حالی که دنبال بهونه ای می گشت و به اطراف نگاه کرد.

"کیونگسو:ددر..درت باز بود.

جونگین هیچوقت در باز نمی ذاشت.شاید حواسش نبود؟شاید کیونگسو داره بهش دروغ میگه؟

وقتی کیونگسو چهره مشکوک جونگین رو دید، سریع موضوع رو عوض کرد.

"کیونگسو؛من برات غذا آوردم چون فکر کردم شاید به جای خوردن نودل فوری یا غذای بیرون، بخوای چیز دیگه ای بخوری.

remember me(kaisoo_translation)Where stories live. Discover now