0

250 27 7
                                    

سیگارش رو خاموش کرد و زیر پاش له کرد. دستای خونیشو با کت سفید مقتولِ به خون آغشته‌ش تمیز کرد و چاقوشو دوباره از جیبش درآورد.
نوک چاقوشو روی بدن سرد جسد کشید، نمی برید، فکر می‌کرد.
- یادگاری چی بردارم؟
دستای کبودشو تو دستش گرفت.
- ناخنای قشنگی داری. فکر کنم از بقیه‌ی انگشتا دارم، انگشت کوچیکتو برمیدارم.
نگاهی به گل رز سر جیبش کرد:
- اینم قشنگه
چند لحظه بعد یونجون در حالی که انگشت کوچیک دامادی که قرار بود امروز روز عروسیش بشه ولی به روز مرگش تبدیل شد، توی جیبش بود از کلیسا خارج می‌شد و چند لحظه بعد میتونست صداهای جیغی که از داخل کلیسا میومد بشنوه.
روی موتورش نشست و رز رو توی دستش چرخوند و نگاه کرد.
- در ازای کدوم عضو بدن میتونم به مقتول بعدیم بدمش؟
و رز رو توی جیب شلوارش چپوند. باید سریع تر به خونه می‌رفت و دوش می‌گرفت. درست نبود استاد با چنین وضعیتی تو دانشگاه دیده شه.
**
اسمای دانشجو ها رو میخوند و حضورشونو ثبت میکرد که چشمش رو دانشجویی که ردیف اول نشسته بود گرفت. چوی سوبین، تا حالا ندیده بودش یا جدید بود؟

بعد از کلاس سوبین تقریبا آخرین نفری بود که بیرون رفت. یونجون دم در کلاس صداش زد:
- چوی سوبین؟
سوبین لبخند زد و تعظیم کوتاهی کرد:
- بله استاد؟
یونجون جلوتر رفت و توی فاصله یک متریش ایستاد:
- چشمای زیبایی داری
سوبین خجالت کشید، عقب رفت و تشکر کرد.  ولی یونجون پوزخند زد، آخه تا حالا چشمایی به زیبایی چشمای سوبین تو کلکسیونش نداشت.

Bloody Love (Completed)Where stories live. Discover now