Chapter 11

246 42 12
                                    


chan
درسته از شروع برنامه کاری فشرده‌شون زمان زیادی نگذشته بود ولی چان خوب میدونست همین الانشم داره زیادی به خودش فشار میاره .
تقصیر خودش نبود فقط احساس مسئولیتی که در برابر اون هفت تا پسر داشت باعث می شد حس کنه که همه کارهارو باید خودش به تنهایی پیش ببره.
امید بقیه در هر حال به اون بود و اصلا دلش نمی خواست نا امیدشون کنه!
ولی اونم یه انسان بود و بدنش تا یه حدی ظرفیت داشت. بی خوابی های همیشگی، فشار کار روزانه، فعالیت های بدنی سنگین و درگیری ذهنی برای کوچیک ترین جزئیات کارشون همه و همه باعث و بانی سردرد ها، سرگیجه ها و خون دماغ شدناش بودن.
البته اجازه نمیداد هیچکس به جز خودش از این قضایای با خبر شه! هر دفعه که پسراش خسته بودن و کم میاوردن به هیونگشون پناه می بردن بی خبر از اینکه اون خودش از همشون خسته تره! میدونست تک تک اون ها کارشون رو خوب بلدن اما باز هم وظیفه خودش میدونست که کمکشون کنه.
روی تختش دراز کشیده بود و با غلت زدن سعی داشت بعد ۳ روز بی خوابی حداقل امشبو یکم بخوابه. مینهو که متوجه بی قراری مرد شده بود بلند شد و لبه تخت خودش پسر نشست.
×چانی خوبی؟ باز نمیتونی بخوابی؟
÷خوبم مینهو، چیزی نیست بالاخره خوابم میبره.
میدونست مرد به ارامش نیاز داره و از این هم خبر داست که خودش منبع ارامش اونه. اروم به سمتش رفت، دستی روی موهای پسر بزرگتر کشید و بوسه ای روی پیشونیش کاشت و ارامشو به وجودش تزریق کرد.
چان دست مینهو رو گرفت و اونو به آغوش کشید. پسر اروم خودشو تو بغل پسر جا کرد و بدون هیچ حرفی چشماشو روی هم گذاشت؛ بعد چند دقیقه چان موند و مینهویی که توی بغلش به خواب رفته.
سرشو توی موهای پسر فرو کرد و ریه هاش رو با رایحه مورد علاقش پر کرد
برای یک لحظه ام شده بار افکار ذهنیشو کنار گذاشت و از وجود رز قرمز تو بغلش ارامش گرفت. همونطور که جسم پسر رو تو بغلش گرفته بود و از عطر تنش تنفس می کرد با ذهنی آروم به خواب رفت.
بالاخره تونست ارامشی که این چند روزه نیاز داشت رو به دست بیاره
.
.
.
همه مشغول کار هاشون شده بودن و چان هم تو اتاقش داشت ترتیب چینش ترک های آلبوم رو یک بار دیگه بررسی میکرد. در همین حین یکی از استف ها اروم در زد و اجازه ورود خواست. بعد از ورود به اتاق بدون اینکه هیچ احساس دلسوزی یا ملایمتی از خودش نشون بده،با خشک ترین لحن ممکن به حرف اومد.
÷بنگ چان شی، مطمعنا در جریان افت سهام کمپانی هستین.
×بله...اما چرا الان این بحث رو پیش میکشید؟!
÷جناب رئیس من رو فرستادن تا تذکرات لازم رو بهتون بدم، مطمئنم خبر دارید البوم جدید گروه باید راضی کننده باشه، واقعا نمیخوایم نظر منفی ای وجود داشته باشه. هیچ اشتباهی طی هیچکدوم از اجرا ها قابل قبول نیست خیلی ها هستن که منتظر اشتباه کردن شما هستت پس لطفا حرف من رو به بقیه هم انتقال بدین، کامبکی که در پیش دارین مهمترین برنامه تیم برنامه ریزی برای بالا بردن ارزش سهامه.
بعد بدون اینکه منتظر هیچ جوابی باشه اتاق رو ترک کرد و چان رو با انبوهی از افکار تنها گذاشته بود.
مرد بیچاره خداروشکر میکرد که حداقل تونسته دیشب یکم استراحت کنه.البته به لطف مینهو!
با عصبانیت به دیوار های اتاق زمزمه کرد:
×لعنتیا...راضی کننده باشه؟مگه همیشه چیزی غیر این بوده؟!!!
امشب باید برای چک کردن همه چی برای بار اخر، بازم تو کمپانی میموند.
.
.
.

InfatuationOnde histórias criam vida. Descubra agora