پیرزن با نایلن خرید برای نهار داشت تو محله ی تنگ و تاریکشون با تلفت حرف میزد
: مگه من مستخدمتم ، اگه به من باشه دلم میخواد بشینم خونه و فیلم نگاه کنم
عصبی بنظر میمومد اما این بخاطر مکالمه نیود اون همیشه غرغرو و عصبی بود !
: حالا هرچی ، هرچی به اون دانش آموزه زنگ میزنم جوابمو نمیده مرده شورشو ببرن ، دو ماهه پول اجاره نداده اصلا خبری ازش نیست
دم در رسید
: نه یه مستاجر جدید اوردم ، بهتره فکر خودشو بکنه
پیرزن درو باز کرد و پسر وارد خونه شد
کوچیک ، تاریک ،بوی بد انگار سالهاست هیچ موجود زنده ای اونجا نفس نکشیده بود !پیرزن سریع دوید سمت پنجره و بازشون کرد ،
: اینجوری بو میره ، طبیعیه دیگه خیلی وقته اینجا کشی نبوده هه هه
هری نگاهی به حمام کرد
دیلدو ، سوتین سفید که حالا تقریبا کرم رنگ شده بود ، کیسه ی اشغال باعث شد دستشو جلوی دماغش بگیره چندتا بطری خالی
یه اتاق بود در کل که اشپزخونه ، اتاق خواب و محل کار میشد یه حموم دستشویی ! و همین بیشتر همه چیزو شلخته نشون میداد: قراردادش تا کی بود ؟ چقد هر ماه باید بدم ؟
: هر ماه ۸۰ تا ، گفتی چند سالته ؟
هری برگشت و نگاهی به پیرزن کرد
: این برای این ماه یکمم اضافه گذاشتم
زن سریع بسته ی پولو گرفت تا بدونه چقد اضافه گذاشته و بعد با لبخندی چاپلوسانه به هری نگاه کرد
: چند سالت بود ؟
ه:بیست
: ععع فکر کردم هم سن دخترم باشی ۲۴ سالشه ، سربازیم رفتی؟
ه:آره
: که اینطور
ه: میشه بهم یه جفت دستکش و یه کیسه بدید ؟
: البته البته ، چیز دیگه ای نمیخوای؟
هری چیزی نگفت و شروع کرد برداشتن دیلدو ، سوتین و اشغالای دیگه!
ه : پسره ی احمق
وقتی جمعشون کرد از خونه بیرون رفت ، در جعبه ی ماشینو بست و پیرزن سرکی به هری کشید
: میخوای بقیه اشغالارو بندازم دور ؟
ه: اره
: حتما حتما ، اما میشه بگی دوست دختر داری یا نه ؟
اما هری فقط لبخندی زد و سوار ماشین شد