When you say take care even if death is lurking I live for you
وقتی میگی مراقب خودت باش حتی اگه مرگ هم کمین کرده باشه زنده میمونم برات
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
اولینبار کجا دیدمش!
توی ارتش?نه نه , ترم دوم سال اول دانشگاهی که چهار سال دیرتر رفتم
یه پسر خیلی خوشتیپ که محبوب همه اس , خیلی مهربونه , به همه اهمیت میده ,اون حتی هرروز به کبوتر های پارک غذا میده و بهشون لبخند میزنه
من خیلی اونو دوسش دارم
با همه میخنده و مهربونی عجیبی توی رفتارشه ,جوری که همه رو بخودش جذب میکنه
هیچ کس نیست که بخواد دوست اون نباشه
و هیچ دختری نیست که نخواد باهاش باشهبهش خیره شده بودم ,با حسرت به همه ی اون پسر و دخترا که دورش جمع شده بودن نگاه میکردم
من حتی جرات ندارم از کنارش رد بشماما همه رفتارش فکر من رو سمت احساس لرزاننده و اشنای تحریک شدن میبرد
کاری که شبها با چشم های بسته با تصور اون انجام میدادمتوی لحظه ای که افکارم منو تحریک کرده بود
یکهو متوجه من شد و چشم تو چشم شدیم
سریع به دسته ی صندلیم خیره شدم, نباید بفهمه نباید بفهمه
حتما چندش اورم
جلوی در خونه اش وایسادم و به دستگاهی که در خونه رو قفل کرده بود خیره شدم
یاد حرف های مرد فروشنده افتادم که میگفت با این پودر اثر انگشت روی رمز معلوم میشه ,رمز یادم میاد و میتونم در خونه امو باز کنمشاید اگه میدونست من اینو برای در خونه ی یه نفر دیگه میخوام
کمکم نمیکرد