Part _ 7

217 44 40
                                    

مراسم به باشکوهی تمام در حال برگزاری بود و ستاره های حاضر در اون به دور میزی نشسته و درحال تماشا برنامه های درحال اجرا بودند .

اما امشب سوژه خبری خوبی برای رسانه ها وجود داشت .
میز بزرگی که بیشتر از بقیه توجه حضار  بخصوص لنز دوربین ها رو  روی خودش داشت .

البته نه خود میز ، بلکه افراد نشسته به دور اون ، ایدول هایی که با لباس های برازنده و زیبا بیشتر از قبل درحال درخشیدن بودند و مهمتر از همه حضور دو شخص مهم در اون جمع بود .

رییس جوان و زیبا و بااستعداد gs ، و همچنین فرد نوظهور امشب که حالا استعداد اون در طراحی و مدلینگ به خوبی شناخته شده بود.

پشت خنده ها و صحبت های کوتاهی که باهم داشتند افکار پریشونی هم وجود داشت که هر یک راهی برای برطرف کردنش  تو ذهن خودشون داشتند  .

جین بخاطر هیجان و اضطراب زیاد مراسم احساس تشنگی داشت که به قصد برداشتن تنها اب مقابل خودش دست دراز کرد ولی دستت تتو شده دیگه ای زودتر از اون بطری اب رو برداشت .

کمی به سمت جونگک برگشت و وقتی چهره خشک و جدیش و دید سری تکون داد و به حالت اولش برگشت .
اما بازم برخلاف انتظارش بطری اب باز شده ای مقابلش قرارگرفت .

+بگیرش ، یک ربعه داری سرفه میکنی
نیم نگاهی سمت جین انداخت و دستش رو اروم به سینش زد تا بطری و ازش بگیره .
_ممنون
جین لبخندی زد و با خودش گفت « پس اولین قدم میتونه این شکلی باشه ؟ ولی نمیتونم به همین زودی قبول کنم ... یکم بیشتر ... خواهش میکنم »

+فقط خسته شده بودم ازینکه صدای سرفه هاتو بشنوم ، یجورایی لطف به خودم بود .

از اینکه بابت چنین حرکت کوچیکی ذوق زده شده بود خودش و لعنت فرستاد و روش و برگردوند .
تاپایان مراسم اتفاق دیگه ای که بتونه اون دونفر رو از حالت جدیشون خارج کنه اتفاق نیفتاد .

جونگکوک بدون کوچکترین لبخندی و جین بی تفاوت به کسانی که باهاش صحبت میکردن و جوابشون و میداد ، مراسم بالاخره به پایان رسید .

جین به سمت پارکینگ که  قصد داشت به خونه بگرده به راه افتاد  اما مخاطب قرار گرفتنش توسط جونگکوک باعث شد بایسته و به عفب برگرده .

+کجا داری میری؟!

_خونه چطور؟
قامت جونگکوک تو اون کت شلوار خوش دوخت و زیبا ، بیشتر از همیشه تو چشم بود ... دوباره به سمت ماشینش برگشت .

+فکر نمی کنی چیزی و فراموش کردی ؟

_چی؟ آه ...نه فراموش نکردم ولی قصد اومدنم ندارم شما میتونید برید .
+تو باید باشی
_یادم نمیاد تو دعوت نامه کلمه باید به چشمم خورده باشه .
+من دارم میگم باید بیای چون نمیتونم تنهایی تو اون مراسم شرکت کنم .
_من خستم توهم میتونی نری .... خیلی راحته

Love , Revenge Where stories live. Discover now