Part 3 _

356 71 72
                                        


دو روز به سرعت گذشت . دو روزی که هر دو طرف بی صبرانه منتظر ملاقات همدیگه بودند .

استرس و اضطراب اونهارو به فکر میبرد که اگر طرحها قبول نشدن چی ؟؟؟ قراردادی بسته نمیشه؟ هانتال کم‌کم برشکست میشه و گلدن استار از مراسم جا میمونه در هر صورت برای هر دو طرف بی آبرویی بزرگی در پیش بود

برای جین بیشتر از بقیه سخت میگذشت ، به راحتی به اینجا نرسیده بود ... ابرو و اعتبار شرکت عزیزش براش از همه چیز مهمتر بود
میشد گفت برای دوری از استرس کشنده ای که درگیرش بود کارش این شده بود که هرشب با جیمین و هوسوک یکی از اتاقای vip رو به اسم خودشون بزنند .

امشب اما تصمیم گرفت زودتر به خونه برگرده و برای فردا انرژیشو لازم داشت
وارد خونه تاریکش شد و بدون روشن کردن خونه وارد اشپزخونه شد و لیوان اب خنکی رو یک نفس سر کشید
موج سرمایی که وارد بدنش شد چشماش رو باز تر کرد و تا حدودی مستی از سرش پرید
لیوان رو روی کانتر رها کرد و با پاهایی که روی زمین کشیده میشدند سمت اتاقش رفت
بی حال تر از اونی بود که بتونی لباس هاش رو‌کامل دربیاره پس کتی که احتمالا موقع اومدن به اتاق بین راه جایی انداخته بود  و حالا بعد کروات و پیراهنش ، کمربندشو باز کرد و رها شدن دکمه اول شلوارش حس ازادی بهش داد

با حرکت اخر به صورت روی تخت دراز کشید

فردا !!!! لعنت بهش حتی برای خواب هم آرامش نداشت ...
خواب کوتاهش پریده بود ، به پشت چرخید و به سقف نگاه کرد
اگر بخواد انصاف و رعایت کنه ، طرح ها واقعا زیبا بودند
با نگاه اول برای هر یک از اونها در نظر گرفت که ، کی باید چی بپوشه ولی به همین راحتی نیست ... حداقل برای جین به همین راحتی نیست
چشماش رو بست سعی کرد تا ساعات باقی مونده به صبح رو کمی بخوابه ولی ...

«اون احمقا فکر کردن به راحتی پشت میز میشینم و اون برگه ها رو امضا میکنم؟ شاید این قرارداد بسته بشه ولی ...
برای اینجا رسیدن از خیلی چیزا گذشتم این شرکت همه زندگی منه ... قبلش باید بفهمین کی به کی داره لطف میکنه »

ناخوداگاه چهره سرد و جذاب جئون جونگکوک پشت پلکای سنگینش ظاهر شد

شبی که موافقتش رو با این قرارداد اعلام کرد ، وقتی به خونه اومد محض کنجکاوی راجع به کمپانی هانتال  تحقیق کرد و با کمی جستجو صفحه شخصی صاحب برند و پیدا کرد

با دیدن اولین عکس ، عینکش رو تنظیم کرد و به تاج تخت تکیه داد
پیش خودش اعتراف میکرد واقعا جذاب بود ... بیشتر عکساش با کت و شلوار بود و بشدت این استایل بهش میومد

عکسی که آستینای لباسشو بالا داده بود دست ها و انگشتای تتو شدش رو بیشتر نشون میداد ... بیشتر از هرچیزی جذب نگاهش شده بود .
طوری که تو هر عکس به دوربین خیره شده انگار مستقیم به چشمات نگاه میکنه ... اون چشمای درشت و گرد  موهای بلندش که به زیبایی به بالا هدایت داده شدن  ... دست های قوی و بزرگش  که فنجان قهوه رو دست کرفته و روی صندلی رستوران طوری نشسته که انگار تخت پادشاهیشه
و درآخر نگاهش به پایین کشیده شد و اون پاهای عضله ای و بلندش که رویه هم انداخته بود ...
لبخندش کم‌کم رو لباش بیشتر میشد

Love , Revenge Where stories live. Discover now