-جونگهان-
دور میز شام نشسته بودیم.
سونگچول و خونوادش در سکوت غذا میخوردن
در حالی که من پشت سر هم قاشقم رو پر از غذای متنوعی که جلوم بود میکردم و با اشتها میخوردم.خیلی گرسنه بودم. حدود سه روز بود که چیزی نخورده بودم و حالا با دیدن اون همه غذا که جلوم چیده شده بود دیگه نتونستم جلوی خودم رو بگیرم.با هر لقمهای که میخوردم، احساس میکردم روح و جسمم در حال احیا شدنه
در همون حال نگاههای عجیبی که سونگچول و اعضای خانوادهاش به من می انداختند، باعث شد برای لحظهای مکث کنم. آیا اونها از پرخوری من تعجب کرده بودند؟ یا شاید هم چون به شکل بدی غذا میخوردم توجه اونها رو به خودم جلب کرده بودم....
-واو تو حتی از حمله تایتان ها بدتر غذا میخوری
برادر کوچیکتر سونگچول گفت تا مادرش همون لحظه به اون چشم غره بره.
-بس کن ساموئل ! یذره ادب داشته باش
مادرشون با دستمال دهنش رو پاک کرد و بعد با لبخند رو به من و سونگچول اضافه کرد:
-خب..برنامه تون برای آینده چیه؟ میدونید دیگه شغل ثابت؟ ازدواج ؟شایدم تشکیل خونواده؟
سونگچول که تا این لحظه ساکت بود، با شنیدن سوال مادرش سرش رو پایین انداخت و نگاهش رو به بشقابش دوخت. انگار که این سوالات براش ناخوشایند بود.
من هم که از این سوال ناگهانی غافلگیر شده بودم برای چند لحظه ای مکث کردم.
تا به حال به این موضوع فکر نکرده بودم. شغل ثابت؟ ازدواج؟ تشکیل خانواده؟ همه اینها واژههایی بودند که تا به حال در زندگی من معنای خاصی نداشتند. من بیشتر درگیر روزمرگی و زنده موندن بودم!
و راستش اگه قرار بود شغلی ثابت برای خودم پیدا کنم احتمالا تهش مواد فروش یا قاتل اجاره ای یا حتی رئیس مافیا میشدم.
-حقیقتش مامان..من و جونگهان برای هیچ کدوم از اینا برنامه نریختیم...
سونگچول پاسخ داد و مادرش به نشونه متوجه شدم سر تکون داد.
-پس نظرت چیه که دستیار من باشی؟
با شنیدن این جمله، چنگال از دستم افتاد و با صدایی بلند به زمین خورد. همه نگاهها به من دوخته شد و در حالی که سونگچول سعی میکرد کلمات مناسب پیدا کنه با صدای لرزون پرسید:
-چ...چی؟
-آره، منظورم اینه که من یه شرکت دارم..
تو هم به یه کار نیاز داری و من فکر میکنم که دستیار مدیر بودن کاملا مناسبته از اونجایی که پسرمم هستی. البته اینم در نظر داشته باش که باید طبق قوانینی که من برات تایین میکنم پیش بری، همیشه تحت نظر من باشی، تو ساعت های کاریت خیلی دقیق باشی و هر دستوری که دادم رو بیچون و چرا اجرا کنی یعنی هیچ اعتراضی پذیرفته نیست.
YOU ARE READING
Random
Adventureجونگهان یه دوماد فراری و سونگچول یه پسر عزادار که تصمیم داره وصیت نامه پدرش رو انجام بده ، به طور اتفاقی سر راه هم قرار میگرن و بعد اتفاقای رخ میده که باعث میشه یک ماجراجویی طولانی و درازی رو با هم طی کنن.... ________ 🍒ژانر: ماجراجویی، درام، کمدی س...