12: بازگشت بیگانه

142 64 76
                                    


نگاهم همچنان رو به پنجره بود
و نمیتونستم هیچ واکنشی جز ترس از خودم نشون بدم.

اون موهای بلوند، اون چشم های ریز و شیطانی و اون لبخندی که همیشه حاوی تهدیدی پنهان بود...

نمیخوام باور کنم که اون برگشته..

نمیخوام با اون برگردم!
نمیخوام دوباره به گذشته برگردم!!!

-جونگهان تو حالت خ....

-نمیخوام!!!

با وحشت رو به سونگچول گفتم، اون هم متعجب از واکنشم با چشمای گرد و نگران به من خیر شد.دوباره نگاهم رو به سمت پنجره دوختم و وقتی دیدم کسی نیست، برای لحظه ای خشکم زد.

یعنی واقعا ممکن بود که توهم زده باشم؟

-جونگهان آروم باش، چت شده؟حالت خوبه؟!

سونگچول با صدای دلنوازش پرسید و سعی میکرد با نوازش دستم من رو آروم کنه، اما من نمیتونستم آروم بگیرم.
نه تا قبل از اینکه مطمئن شم چیزی که دیدم واقعی بود یا نه!

-باید برم دستشویی

بدون اینکه منتظر جواب سونگچول باشم،
با عجله از روی صندلی بلند شدم و به سمت دستشویی رستوران دویدم.

صورتم رو چند بار با آب سرد شستم و وقتی تموم کردم به تصویر خودم تو آینه ی مات دستشویی نگاه انداختم.

چهره ی رنگ پریده، چشمایِ وحشت زده و قلبی که همچنان تند تند میکوبید.

یعنی تا این حد من ازش ترس دارم؟

نفس عمیقی کشیدم و سعی کردم خودم رو آروم کنم. اما هرچه بیشتر تلاش میکردم، ترس عمیق تری وجودم رو فرا میگرفت.

لعنت بهت..
لعنت بهت میکی و لعنت به لحظه ای که با تو آشنا شدم!!

دوباره قصد داشتم صورتم رو با آب سرد بشورم، اما دقیقا همون لحظه یه نفر وارد دستشویی شد ، که من با دیدنش مثل قبل وحشت کردم.

-کم.....

خواستم کمک رو فریاد بزنم اما اون سریع جلوی دهنم رو گرفت و با پوزخند شیطانیش گفت:

-حتی فکرشم نکن!! خودت بهتر خبر داری که اگه همین الان داد و بیداد راه بندازی خیلی بد برات تموم میشه!

با وحشت بهش نگاه میکردم و قفسه سینه ام از شدت ترس به سرعت بالا و پایین میشد.

اون واقعیه
اون واقعیه
اون توهم نیست!!

-دلت برام تنگ شده بود، مگه نه هانی؟

RandomWhere stories live. Discover now