نگاهم همچنان رو به پنجره بود
و نمیتونستم هیچ واکنشی جز ترس از خودم نشون بدم.اون موهای بلوند، اون چشم های ریز و شیطانی و اون لبخندی که همیشه حاوی تهدیدی پنهان بود...
نمیخوام باور کنم که اون برگشته..
نمیخوام با اون برگردم!
نمیخوام دوباره به گذشته برگردم!!!-جونگهان تو حالت خ....
-نمیخوام!!!
با وحشت رو به سونگچول گفتم، اون هم متعجب از واکنشم با چشمای گرد و نگران به من خیر شد.دوباره نگاهم رو به سمت پنجره دوختم و وقتی دیدم کسی نیست، برای لحظه ای خشکم زد.
یعنی واقعا ممکن بود که توهم زده باشم؟
-جونگهان آروم باش، چت شده؟حالت خوبه؟!
سونگچول با صدای دلنوازش پرسید و سعی میکرد با نوازش دستم من رو آروم کنه، اما من نمیتونستم آروم بگیرم.
نه تا قبل از اینکه مطمئن شم چیزی که دیدم واقعی بود یا نه!-باید برم دستشویی
بدون اینکه منتظر جواب سونگچول باشم،
با عجله از روی صندلی بلند شدم و به سمت دستشویی رستوران دویدم.صورتم رو چند بار با آب سرد شستم و وقتی تموم کردم به تصویر خودم تو آینه ی مات دستشویی نگاه انداختم.
چهره ی رنگ پریده، چشمایِ وحشت زده و قلبی که همچنان تند تند میکوبید.
یعنی تا این حد من ازش ترس دارم؟
نفس عمیقی کشیدم و سعی کردم خودم رو آروم کنم. اما هرچه بیشتر تلاش میکردم، ترس عمیق تری وجودم رو فرا میگرفت.
لعنت بهت..
لعنت بهت میکی و لعنت به لحظه ای که با تو آشنا شدم!!دوباره قصد داشتم صورتم رو با آب سرد بشورم، اما دقیقا همون لحظه یه نفر وارد دستشویی شد ، که من با دیدنش مثل قبل وحشت کردم.
-کم.....
خواستم کمک رو فریاد بزنم اما اون سریع جلوی دهنم رو گرفت و با پوزخند شیطانیش گفت:
-حتی فکرشم نکن!! خودت بهتر خبر داری که اگه همین الان داد و بیداد راه بندازی خیلی بد برات تموم میشه!
با وحشت بهش نگاه میکردم و قفسه سینه ام از شدت ترس به سرعت بالا و پایین میشد.
اون واقعیه
اون واقعیه
اون توهم نیست!!-دلت برام تنگ شده بود، مگه نه هانی؟
YOU ARE READING
Random
Adventureجونگهان یه دوماد فراری و سونگچول یه پسر عزادار که تصمیم داره وصیت نامه پدرش رو انجام بده ، به طور اتفاقی سر راه هم قرار میگرن و بعد اتفاقای رخ میده که باعث میشه یک ماجراجویی طولانی و درازی رو با هم طی کنن.... ________ 🍒ژانر: ماجراجویی، درام، کمدی س...