9:شب در هتل

214 65 96
                                    

***

رفتارهای اخیر جونگهان رو اصلا درک نمیکنم
اما حالا سه دلیل وجود داره که باعث بشه به رفتارهاش مشکوک بشم.

1:وقتی سوار ماشین شدیم
اون پرسید قراره کجا بریم

2:اون طول راه راجب موضوعات خیلی رندوم با من حرف میزد، در صورتی که جونگهان در حالت عادی کاملا ساکته

3:وقتی به هتل رسیدیم اون پرسید که قراره برای مدتی زیادی اینجا بمونیم؟ در حالی که جونگهان اصلا به این موضوعات اهمیت نمیده!

چرا اینقدر عجیب رفتار میکنه؟
حس میکنم یه آدم دیگه کنار ایستاده!

-چه اتفاقی برات افتاده جونگهان؟ چرا مثل همیشه نیستی...

-هیچی بهتره پیاده شیم

خواست به سمت صندوق بره که من سریع دستش رو گرفتم و با جدیت پرسیدم:

-از ماشین پیاده نمیشیم. نه قبل از اینکه بهم بگی دقیقا چه اتفاقی برات افتاده

جونگهان متعجب نگاهم کرد. برای چند لحظه ای همینطور سکوت کرده بود انگار که درگیر یک نبرد درونی بود. تا اینکه بالاخره گفت:

-راستش...بهت میگم ولی قول بده که بعد از این از من نترسی

با سرم تایید کردم.


به هر حال هرچیزی که میخواست بگه
، نمیتونست باعث شه از اون بترسم.

من به اون اعتماد کامل داشتم
و حتی نمیتونم دلیل این اعتماد سرسختانه رو درک کنم.

در اون لحظه ،جونگهان نگاهش رو از من گرفت و بعد مکث کوتاهی، با صدایی که فقط من بتونم بشنوم ادامه داد:

-من در گذشته یه خونواده داشتم...
و اولش..وقتی که من رو از پرورشگاه بردند..
فکر میکردم که بالاخره به یه خونه‌ ی امن رسیدم...

اما فکر نمیکردم که فقط از یه زندان به یه زندان دیگه منتقل میشم.

(خاطرات جونگهان)

-چرا اینقدر شبیه دخترایی؟

یکی از بچه های مدرسه با تمسخر گفت و من فقط سرم رو پایین انداختم و چیزی نگفتم.

-هی چشم بادومی این توپ رو بگیر

همون لحظه یه توپ محکم به سمت من پرتاب شد و باعث شد تعادلم رو از دست بدم و محکم به زمین گِلی بخورم.

RandomWhere stories live. Discover now