+هیششش..
چشم هاش رو به نگاه بی تاب مرد داد و بعد غافلگیرانه رو تخت پشت سرش هولش داد و روی پایین تنه اش نشست.. جونگکوک بی طاقت نیم خیز شد و بی هوا یقه پیراهن پسر روی پاهاش رو گرفت و با کشیدنش به سمت خودش لبهاشونو روی هم کوبید..جیمین اما همچنان سلطه گرانه شروع به باز کردن دونه به دونهی دکمه های پیرهن مرد کرده بود..مو مشکی حین باز شدن دکمههاش برخوردِ تصادفی انگشتهای جیمین رو با پوستش حس میکرد و حواسش از بوسه پرت میشد، اون لمس رو میخواست اما نه اتفاقی..
دستاشو قاب صورت زیبای مقابلش کرد و بازی لبهای خیسشون رو متوقف کرد.
_لمسم کنجیمینی که برای بوسیدن لب های مرد روی بدن اون خم شده بود با تموم شدن بوسه دوباره صاف روی پایین جونگوک نشست و خنده ای مستانه سر داد
+خیلی میخوای...خیلی منو میخوای هوم؟..دستشو روی رونهای پُر پسر گذاشت، کمرشو کمی به سمت بالا حرکت داد و به جیمین، سفتیِ زیر شلوارشو یاداوری کرد.
_لعنت بهت..گفتم لمسم کنبا حس داغی عضو سفت شده مرد مو سیاه، زیر دلش پیچید و باعث شد همزمان با مالیدن عضو بزرگش از روی شلوار لب های پرش رو به دندون بگیره و باعث بلند شدن صدای ناله جونگوک بشه
+پس الان دارم چیکار میکنم؟؟(فشار نسبتا محکمی به دیکش داد).._میخوام پوست تنت کشیده بشه به پوستم نه از رو ش_
صدای زنگ تلفن باعث شد حرفش رو قطع کنه، دوتا آرنجش رو تکیه گاه بدنش کرد و با ابروهاش اشارهای به جیمین کرد.
با اشارهی جونگکوک متوجه شد که صدای گوشی خودشه، درهمون حال که روی پای پسر بود موبایل رو از جیب شلوارش بیرون اورد، خواست قطع کنه ولی این وقت شب معمولا نامجون خواب بود پس باید اتفاق مهمی افتاده باشه که الان زنگ زده.+هیونگ؟؟
+چیشده؟ ها؟
+باشه باشه، قطع کن دارم میام.
با اخم های توهم کشیده از روی پای مردی که با تموم سلولهای بدنش منتظر حس کردنش بود بلند شد.
+متاسفم باید برمنگاهی به اتاق انداخت تا مطمئن بشه چیزی جا نذاشته باشه، کتشو برداشت و بدون نگاه کردن دوباره به جونگکوک از اتاق خارج شد.
و جونگکوک؟
به جای خالیِ پسری که خودش هرکاری خواسته بود کرد و حالا اونو تنها گذاشته بود نگاه میکرد.
دستی به صورتش کشید و با موهای آشفته خندهی عصبیای کرد.
_هاه..باورم نمیشه
_باورم نمیشهه..پسرهی احمق، دعا کن دوباره نبینمتدلیل عصبانیت جونگکوک فقط قال گذاشتن و درد دیکش نبود، این اتاق کوفتی قبل از اینکه اونا بخوان بیان توش پر بود و البته که اینجا یه اتاق وی ای پیعه و جونگکوک چند برابر هزینه رو پرداخت کرد تا کسایی که داخل اتاق بودن خارج شن و سریع اتاق تمیز شه تا با جیمین به اتاق بیان و اونو به فاک بده و بتونه حداقل از این لحاظ خودشو خالی کنه ولی چیشد؟ نه تنها دیکش خالی نشد بلکه به مشغلههای ذهنیش هم اضافه شد.
ESTÁS LEYENDO
𝐒𝐀𝐕𝐀𝐆𝐄 𝐑𝐎𝐒𝐄
Fanfic_اومده بودم تا چیزی که مالِ منه رو از خونت ببرم +چیزی که مال توعه...تو خونه من جامونده؟ +چند ماهی شده که اینجا نیومدی..سرت به جایی خورده جئون؟؟ _خودت پسر، تو مالِ منی +چی گفتی؟..من؟..من مال توام؟؟ _رد دستام هنوزم رو تنت میسوزه، خودت ندونی بدنت میدون...