⌊♡ ⁷⁶• مهمان ناخوانده ⌉

1.6K 474 2.3K
                                    

سیاهی شب در غیاب لامپ‌هایی که برای بازسازی ساختمان از سرپیچ دراومده بودند، به محیط خالی سالن اصلی غلبه می‌کرد و دو مرد نشسته بر کیسه‌های سیمانی که وسط سالن اصلی روی هم سنگربندی شده بودند انتظار برگشت پسر جوانی رو می‌کشیدند که برای خرید لامپ رفته بود. سکوت مطلق بود که به خونه‌ حکومت می‌کرد. نه مرد لاغر اندامی که به طور واضح وزنش رو از دست داده بود تمایلی به هم‌صحبتی با آشنای قدیمیش داشت و نه مردی که دستکش چرمش رو سفت می‌کرد می‌خواست با ذهن مشغول دشمن همیشگیش رو مخاطب قرار بده.

تصمیم گرفته بودند همدیگه رو یک جای امن ملاقات کنند تا اطلاعات پراکنده‌ای که دارند رو به گوش هم برسونند. چه جایی امن‌تر از یک خونه‌ که برای محافظت از ساکنینش در حال عایق صدا و ضدگلوله شدن بود؟ البته هنوز راه طولانی‌ای تا تکمیل شدنش وجود داشت اما با وجود نیمه‌تمام بودنش به نسبت مکان‌های دیگه امن‌تر بود. باید هر چه سریع‌تر انیگما رو پیدا می‌کردند. رئیس آکادمی عصبانی بود و تماس هر شخصی رو با فریاد جواب می‌داد. دریایی که جزیره رو احاطه کرده بود امشب بدجور جوش‌وخروش داشت و طوفان‌زده به نظر می‌رسید.

دقایقی طول کشید تا جیهون با دو لامپ برگشت. بی‌اعتنا به دو مردی که قلنج انگشتان یخ‌زده‌شون رو می‌شکستند روی چهارپایه‌ای ایستاد که لکه‌های پراکنده‌ی رنگ روشون به جا مونده بود و لامپ رو توی سرپیچ چرخوند. روشنایی ناگهانی چشم دو مرد آسیایی رو باریک کرد. با برگشت نور، قفل لب‌های چانیول باز شد. با سر به جعبه‌ی در حال ترکیدنِ کنار پای لوهان اشاره کرد که با حالت شلخته درش نیمه‌باز بود و زیر لب پرسید:

-این آشغال‌ها چیه؟

لوهان از داخل جعبه و بین تمام وسایلی که روی هم انباشته شده بودند پاکت سرخی رو درآورد که مشابهش توی جیب شلوار اهریمن تا شده بود. خواست حرفی بزنه اما با تقه‌ای که به در خورد، سرها سمت در ورودی خونه چرخید و دست‌ها سمت اسلحه‌ای رفت که هر کدوم پشت کمرشون غلاف کرده بودند. لوهان پرسید: «جز من به کسی خبر دادین؟»

مردمک خنثی جیهون سمت مافوقش برگشت و زمانی که چانیول با حرکات سر رد کرد، در حالی که اسلحه‌اش رو آماده‌ی شلیک می‌کرد محتاط به در نزدیک شد. تقه‌ی دیگه‌ای به در خورد. چانیول و لوهان از دو گوشه‌ی سالن، در رو نشانه رفتند و با گام‌های بی‌صدا پشت جیهون به در نزدیک شدند. احتمال ضعیفی بود اما ناممکن نبود موجود خطرپذیری که دیوانه‌وار به مامورهای ویژه‌ی بلچر نامه داده بود شخصاً برای جلسه‌ای که درموردش تشکیل شده بیاد.

جیهون دستگیره‌ی در رو گرفت و به مافوقش نگاه کرد. با کمی مکث، لحظه‌ای که سر چانیول بالا و پایین شد دستگیره رو چرخوند و اسلحه‌اش رو مستقیم روی پیشانی مردی گرفت که پشت در بود. انگشتش روی ماشه‌ی اسلحه سست شد و لب‌های لوهان با حیرت قابل لمسی همراه با نجوای یک اسم باز و بسته شدند: «جه‌بوم!»

⌊ Enigma ⌉Where stories live. Discover now