24می 2000 ساعت چهار عصر:
مسابقه داره به دقایق آخرش میرسه و دور،دور آخره و همچنان پارک رو دوره، وایسا ببینم داره از ماشین پارک بنزین نشت میکنه و از کاپوت ماشین داره دود بلند میشه واین اصلا خوب نیست باید ماشین و نگه داره و بنظرم نقص فنی خیلی بدی وجود داره که اگر واینسته ممکنه اتفاق بدی برای خودش بیفته!
توی ماشین پارک:
+پارک نمیتونست از فکر دعوای ظهر با هیونا دست بکشه شاید بهتر بود بیخیال مسابقه میشد و به خانوادش بیشتر اهمیت میداد...
فلش بک 12ظهر:
هیونا :تو واقعا فکر کردی چهارتا جایزه بردی کسی شدی برای خودت!؟
پارک:من تمام تلاشمو کردم و میکنم که تو و بچه هامون توی آسایش باشین.
هیونا :آسایش؟ چه آسایشی هر روز دم خونمون پر از خبرنگاره که حتی میخوایم یه بیرون ساده هم بریم ،دست از سرمون برنمیدارن تو حتی آرامش خانواده خودت هم با دستای خودت گرفتی!
پارک:تو واقعا اینطوری فکر میکنی!؟... اون موقعه که درخواست ازدواج منو قبول کردی تمام این شرایط منو میدونستی، حالا چرا الان برات مهم شده؟
هیونا:من دیگه با هیچ شرایط تو نمیسازم و خسته شدم از این زندگی با تو....برگشت به زمان حال:
+با صدای فریاد طرفدارها از فکرش بیرون اومد، میتونست گرما رو حس کنه و دود سیاهی که از ماشین خودش میومد، دیدشو گرفته بود، سعی داشت خودشو از این مخمصه نجات بده که ماشین ناگهان، منفجر شد.+صدای انفجار...
.......
*خبر فوری*
آقای پارک هیون ووک بازیکن معروف شماره 13 مسابقات رالی از کمپانی معروف kSJ امروز در سن 29 سالگی بر اثر انفجار ماشین مسابقش حین مسابقه درگذشت.
فعلا دلیل دقیقی از چرایی انفجار بدست نیامده.

YOU ARE READING
Play with fate (بازی با سرنوشت)
Fanfictionهشت آدم متفاوت ، و هشت داستان متفاوت... اینجا هرکی داره راه خودشو میره پس چی میشه اخرش بهم برمیخورن ؟ چی میشه اگه سرنوشت با مرگ یکی باعث شه این هشت آدم متفاوت زندگیشون بهم گره بخوره ؟ اینجا هیچ وقت اتفاقی بی دلیل نیست! حتی کوچک ترین اتفاق.... ᴄᴏᴜᴘʟᴇ...