PART7

38 22 9
                                    


"ها؟"

با شوک گفت  و در حالی که سرش رو پایین مینداخت لب زد:" نه میپوشم،این قانونیه که خودتون گذاشتید."

جاشوآ در سکوت نگاش کرد.
واقعا نمیدونست چطور شد که اینو بهش گفت ولی سعی هم نکرد اهمیت بده. سرش رو آروم روی شونه‌ی سوکمین  قرار داد و با خستگی لب زد:" خستمه..زیاد حرف نزن"

از این حرکت بیشتر از قبل شوکه شد و با چشمای گشاد گفت:

" ا..اقای هونگ-"

"جاشوا، گفتم صدام کن جاشوآ"

با جدیت گفت و در حالی که چشماشو بسته بود عطر تنش رو به مشام کشید و برای اولین بار اینکارو بدون اینکه مست باشه انجام میده.

تو همون حال بودن که یهو جاشوآ رو با هر دو دستش هل داد و مضطرب گفت:

"من بازی نیستم..."

جاشوآ با حالت سردی نگاهش انداخت و بعد به طرف تراس قدم برداشت و یک سیگار رو روشن کرد:

"برو بیرون"

بدنش از لحن  خشک جاشوآ به لرزش افتاد و با ترس به در خیره شد. اگه همین الان میرفت  قطعا توسط پدربزرگش کُشته میشد پس نگاهش رو دوباره به جاشوآ دوخت و با تردید گفت:

" می..میتونم بمونم اینجا؟"

همون لحظه حس کرد ضربان قلبش سریع شد،پس بدون هیچ تردیدی به سمتش چرخید و نگاهش رو به چشمای قهوه ای فرد مقابلش دوخت.چه اتفاقی داشت براش میفتاد؟ 

با اکراه، سرش رو کج کرد و در اثر دود سیگار جاشوآ که در هوا میپیچید ، به سرفه افتاد
"دود سیگارت، جاشوآ!"

با شنیدن اسمش و پرت شدن سیگارش توسط سوکمین چشمام به شدت گشاد شد و سوکمین که تازه فهمیده بود چیکار کرده، از ترس تکرار شدن بار قبلی سریع از جاشوآ فاصله و مضطرب گفت:

"ع..عمدی نبود"

فکر کرد هر لحظه ممکنه سرش داد بزنه
اما جاشوآ  همچنان با چشمای گشاد نگاش میکرد  و قلبش به شکل سریعی میزد ،دیگه داشت به احساساتش شک میکرد.
ازش خوشش اومده؟

"من م..معذرت می-"

نذاشت ادامه بده سریع به سمت دیوار هلش داد و به لبای سوکمین هجوم اورد. سوکمین هم از شدت شوکی که بهش وارد شده بود با چشمای گرد نگاهش میکرد  در حالی که جاشوآ
چشمام رو بسته بود و هر لحظه آماده بود تا  بوسه رو عمیق تر و لذت بخشتر از قبل کنه.

Blondie | SeoksooWhere stories live. Discover now