PART6

35 22 8
                                    

با شوک و ترسی که داشت به فاجعه ای که رخ داده بود نگاه کرد، در حالی که جاشوآ هیچ عکس العملی از خودش نشون نمیداد

و فقط خونسرد به قهوی ای که روی شلوارش ریخته شده بود نگاه مینداخت.

" خدایا چیکار کردم...."

سریع به طرف حموم‌ رفت و با حوله خیس برگشت ، خواست حوله رو روی پای جاشوآ قرار بده که جاشوآ با دستش مانع شد و خونسرد گفت:

"بسه خستت نشد از این همه فیلیمی که بازی کردی ؟چرا نشون میدی برات مهمم در صورتی که نیستم؟"

سوکمین با ابروهای در هم گره خورده به اون خیره شد."اقای هونگ من فیلم بازی نمیکنم من واقعا اهمیت میدم."

خواست حوله رو به سمت پاش برگردونه که جاشوآ اون رو هل داد و تو صورتش داد زد:

"بس کن برو کنار!!!"


با فریاد جاشوآ،سوکمین وحشت زده عقب برگشت و همین باعث شد شیشه های شکسته تو یکی از پاهاش فرو بره و از شدت درد ناله کنه.

"پام!!"

جاشوآ با دیدن اون خونی که از پاش خارج میشد سریع به طرفش رفت و کمکش کرد تا شیشه ها رو از پاش در بیاره. از خودش سوال نکرد که به چه دلیل لعنتی داشت کمکش میکرد چون الان وقتش نبود و فقط لازم دونست اینکارو بکنه!

سریع از روی زمین بلندش کرد و در حالی که اون رو روی تخت میخوابوند، پیراهنش رو از تنش‌ در اورد و با اون زخم پاش رو بست،تا بیشتر از این پاش خونریزی نکنه.

" همینجا بمون تا برم پنبه و الکل بیارم"

همینطور از درد پاش ناله میکرد و جاشوآ با عجله به سمت کمد دوید و چشماش رو گردوند تا چیزی مفید پیدا کنه. در نهایت نگاهش به جعبه کمک‌های اولیه افتاد،پس با خوشحالی اون رو برداشت و با قدم‌های سریع به سمت سوکمین رفت،شلوارش رو از پا در اورد، پنبه‌ای رو به الکل آغشته کرد و وقتی پنبه رو روی پای زخمی سوکمین گذاشت اون از شدت درد ناله‌ کرد ، و جاشوآ برای اینکه آرومش کنه گفت:

"اشکالی نداره،آروم باش الان بهتر میشه"

بعد از اینکه کارش تموم شد ،باند رو دور پاش بست اما سوکمین همچنان گریه میکرد و درد میکشید.

نمی دونست باید دقیقا چیکار کنه تا آروم شه و از طرفی هم عذاب وجدان داشت خفش میکرد.
به همین خاطر ،دستاش رو به سمتش دراز کرد و بعد به آغوش کشیدن اون با لحنی ملایم گفت:

Blondie | SeoksooOù les histoires vivent. Découvrez maintenant