16

12 1 0
                                    


احساس عجیبی بود، نور رو از لای پلکهاش حس میکرد. ولی باز کردن چشماش سخت به نظر میومد. دردی رو بالای شکمش حس میکرد و بدنش کوفته بود. میتونست درد رو در تمام بدنش حس کنه. اروم چشمش رو باز کرد، اول نتونست کامل بازشون کنه، دوباره تلاش کرد ولی نور زیاد بود و دیدش تار.

خیلی اروم تونست فضا رو تشخیص بده. لوله ی باریکی که توش مایع شفافی بود رو ديد که توی دستش رفته بود و پیراهن گشاد چهارخونه ای تنش بود. نگاهی به اطراف کرد و کلر رو روی صندلی کنارش دید که داشت کتاب میخوند و انگار هنوز متوجه کس نشده بود. دور اتاق رو نگاه کرد و هیچ چیز تغییر نکرده بود، هیچ چیز غیر از خود. سر درد شدیدی داشت. سعی کرد کمی بلند شه که صدای کلر رو شنید.

کلر : " هی کس!. . . بالاخره بیدار شدی!"

لیوان اب رو از گوشه ی تخت برداشت و جلوی دهن کس گرفت، کس با خجالت و دودلی اب رو قبول کرد و نوشید.
حس بی نهایت خوبی بهش دست داد. میتونست طراوتی که اب به تمام مجاریش رو میده با سلول هاش حس کنه. اب رو تا آخر خورد، بدنش واقعا بهش نیاز داشت.
اب که تموم شد کلر لیوان خالی رو کنار گذاشت.

کس با صدای گرفته گفت: " ممنونم. "

کلر: " انگار واقعا تشنه ت بود."

کس جوابی نداد و به جاش به دست ها و بدنش نگاه میکرد.
کلیر : " درد داری؟ . . . حالت چطوره؟"

کس : " خوب."

کس پاشو پایین گذاشت تا بلند شه. کلر با دیدن این اومد جلو تا کمکش کنه که با صدای کس متوقف شد.

کس : " ممنونم. میتونم بلند شم ."

کلیر کمی عقب رفت: " چیزی میخوای؟ من میتونم برات بیارم."

کس کمی فکر کرد : " فکر کنم باید از دستشویی استفاده کنم. "

کلر: " باشه! بذار پس سرم رو در بيارم."

اروم سوزن رو از دست کس بیرون کشید و روشو چسب زخم کوچیکی زد.

کلر: "فکر کنم گشنت باشه، میرم یه چیزی پیدا کنم."

کس آروم بلند شد و احساس کرد سرگیجه ش زیاد تر شده. با قدم های اهسته به سمت دستشویی رفت.

کلر صبر کرد تا مطمئن بشه کس میتونه به تنهایی راه بره و بعد به سمت اشپزخونه رفت.

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
Remaining Opportunities Where stories live. Discover now