Kookmin (my half brother)2

147 16 2
                                        

part60

_تهیونگ بود..
_اهوم..
اروم به سمتش برمیگردمو به چشمای درشتو مشکیش نگاه میکنم و بعد روی نوک پام بلند میشم و بوسه ایی به جفت چشماش میزنم و لبمو کنار گوشش میبرمو میگم..
_خیلی دوست دارم..
_تو که تا چند لحظه پیش تهیونگو خیلی دوست داشتی
با شنیدن این حرفش سرمو عقب میکشم و با ناباوری میگم
_تو..الان داری حسودی میکنی
لبای باریکشو توی دهنش فرو برد و سعی کرد که بهم نگاه نکنه..
_جونگکوک؟
با کلافگی نگاهی بهم انداخت و بعد لباشو آویزون کردو گفت
_آره حسودی کردم خوب شد؟...دلم نمیخواد به کسی غیر از من دوست دارم بگی...حتا جمله دوست دارم از طرف تو فقط مال منه..
و بعد دستشو محکم دور کمرم حلقه کرد و به سمت خودش کشید و بعد سرشو تو گودی گردنم فرو کرد
_به قول ته واقعا لوس شدی..
و بعد چشمامو بستم و چونمو روی شونش قرار دادم..
با شنیدن صدای در سریع از هم جدا شدیم که اوما وارد اتاق شد و با دیدن جونگکوک توی اتاق با تعجب گفت
_اوه کوک تو اینجایی..فکر کردم رفتی بیرون..
_نه بیرون نبودم..اومدم به جیمین یه سری بزنمو برم و بعد به سمت در رفت و قبل از اینکه بره با دیدن اینکه اوما حواسش نیست بوس پروازی واسم فرستاد و از اتاق بیرون رفت 
اوما به سمتم اومد و پاکت سفید رنگی رو به سمتم گرفت
_جیمین همین الان یه پستچی این پاکتو به اسم تو اورد...
_به اسم من؟
و بعد با تعجب پاکتو از دستش گرفتمو گفتم
_ممنون
_نمیخوای بازش کنی؟
_فعلا نه
سری تکون داد و تا از اتاق بیرون رفت سریع پاکتو پاره کردم که نامه ایی از توش روی زمین افتاد..به آرومی خم شدم و نامرو از روی زمین برداشتم و با دیدن چیزی که روش نوشته آب دهنمو به سختی قورت دادم
   "تاوان کاری که کردیو پس میدی...پارک جیمین"

❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀

_یه هتل ارزون این طرفا پیدا کردم
_خوبه...میدونی که به غیر از ماشینی که تو مسابقات رالی ازش گرفتی یچیز دیگه هم میخوام..
_میدونم..
_پس منتظر چی؟ برو بیارش
سری تکون داد و از گاراژ بیرون رفت که به ماشین قرمز رنگ تکیه دادم و پوزخندی روی لبم شکل گرفت....

❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀

ویو جونگکوک

بعد از اینکه پول پاکت سیگارو حساب کردم از مغازه بیرون زدم و یه نخ ازش بیرون کشیدم و روشنش کردم و پک عمیقی بهش زدم که همون لحظه با دیدن جان و جیمز نگاهی بهشون انداختم
_هی جونگکوک..مشتاق دیدار..اینجا چیکار میکنی؟
ماشینت خراب شده؟
و جفتشون همزمان شروع به خندیدن کردن که بدون توجه بهشون پک دیگه ایی به سیگار زدم و بعد روی زمین انداختمش و با نک کفشم خاموشش کردم و بعد به راهم ادامه دادم
_هی هی پسر..آروم برو.. یادم رفته بود دیگه الان ماشینی نداری اگه میخوای جایی بری برسونمت..میدونی که..ماشینت سرعت بالایی داره
لب پایینمو از حرص داخل دهنم فرو بردم اما با شنیدن حرف بعدیش دیگه نتونستم به راهم ادامه بدم
_میخوام یه پیامیو به داداش کوچولوت برسونی

Kookmin (my half brother)2Donde viven las historias. Descúbrelo ahora